اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
خانه » اخبار » تفسیر آیه الکرسی توسط حضرت آیت الله دیباجی اصفهانی «مد ظله العالی»

تفسیر آیه الکرسی توسط حضرت آیت الله دیباجی اصفهانی «مد ظله العالی»

بسم الله الرحمن الرحیم

از آنجائیکه بحث تفسیر استاد معظم حضرت آیت الله دیباجی اصفهانی «مد ظله العالی»  که از ابتدای قرآن شروع فرموده اند ، به آیه الکرسی  رسید و از طرفی با توجه به اهمیت این آیه شریفه در رفع همّ و غمّ و مشکلات و نیز با توجه به شرائط موجود در ایران و سایر ممالک در شیوع بیماری کرونا بر آن شدیم که تفسیر این آیه شریفه که به قلم معظم له می باشد  را در اختیار عموم مسلمین و مؤمنین قرار دهیم باشد که در این شرائط بحرانی به نحو احسن از این آیه شریفه استفاده گردد مخصوصا در ماههای شریف و با فضیلت  رجب ، شعبان و رمضان و مناسبت های نورانی و با برکت دیگر بمانند مبعث ،نیمه شعبان و لیالی قدر. از امام باقر سلام الله علیه روایت شده که فرمودند  :هر کس آیه الکرسی را بخواند خداوند هزار مکروه  و ناپسند دنیوی و هزار مکروه و ناپسند اخروی را که آسانترین آنها فقر و عذاب  قبر است از او برطرف می فرماید(وسائل الشیعه  ج ۱۱ ص ۳۹۶)

 والسلام علی من اتبع الهدی

بخش فرهنگی _ دفتر معظم له

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

(اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ)[۱]

با استفاده از آیات و  روایات :آیه الکرسی؛ مجموعه‌ای از توحید و صفات جمال و جلال (صفات ثبوتیه و سلبیه) حق تعالی است. آیه الکرسی؛ سرور قرآن، قُلّه قرآن، شِفابخش، مزید نور بصر، سبب حفظ از بلاها، سبب حفظ از فلج، سبب حفظ از حیوان گزنده و درنده، برطرف کننده سختی‎های دنیوی مانند فقر برطرف کننده سختی‎های اُخروی مانند عذاب قبر، قرائت آن سبب آسانی سکرات مرگ، قرائت آن مثل شهادت در راه خدا، قرائت آن سبب دوری شیطان و ساحران، قرائت آن سبب حفظ قاری و حفظ همسایگان از بلاها می‌باشد.

فوائد آیت الکرسی

فوائد و خواص آیه الکرسی از جهت روایات: قال الامام امیرالمؤمنین سلام الله علیه «فَمَا بِتُّ لَیْلَهً قَطُّ مُنْذُ سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  حَتَّى أَقْرَأَهَا».[۲] امام امیرالمؤمنین سلام الله علیه  فرمودند: بعد از شنیدن آیه الکرسی از پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم شبی بر من نگذشت مگر آنکه آن را خواندم.

  1. آیه الکرسی پنجاه کلمه است که در هر کلمه پنجاه برکت وجود دارد.[۳]
  2. در آیه الکرسی هفده مرتبه نام خداوند و صفات او ذکر شده است پنج مرتبه اسم ظاهر و دوازده مرتبه اسم ضمیر.
  3. سیّد الکلام القرآن و سیّد القرآن آیه الکرسی.[۴]
  4. آیه الکرسی سبب ازدیاد نور چشم است.
  5. هر کس بعد از نمازش آیه الکرسی را بخواند هنگام مرگ خداوند رحمان او را قبض روح می‌کند نه ملک الموت و همچون کسی است که با پیامبران الهی (علیهم السلام) در راه خداوند شهید شده باشد.
  6. هر کس قبل از خواب آیه الکرسی را بخواند خداوند او را و همسایگانش را از بلا حفظ فرماید.
  7. هر کس آیه الکرسی را بخواند خداوند منّان هزار سختی و ناپسند را از سختی‎های دنیا که آسان‌ترینش فقر (بیچارگی) است و هزار سختی از سختی‎های آخرت که آسان‌ترینش عذاب قبر است از او رفع کند.[۵]
  8. هر کس آیه الکرسی را بخواند، شیطان به او نزدیک نمی‌شود.
  9. هر کس آیه الکرسی را بخواند ، قرآن را فراموش نمی‌کند.
  10. هر کس آیه الکرسی را هنگام خواب بخواند از بیماری فلج محفوظ می‌شود.
  11. هر کس آیه الکرسی را بخواند از حیوان گزنده محفوظ شود.
  12. آیه الکرسی در هر خانه‌ای خوانده شود شیاطین و ساحر و ساحره در آن خانه داخل نمی‌شوند.[۶]
فضیلت آیت الکرسی

قَالَ النبی صلی الله علیه و آله وسلم: «مَنْ قَرَأَ آیَهَ اَلْکُرْسِیِّ دَبر کُلِّ صَلَاهٍ مَکْتُوبَهٍ کَانَ الَّذِی یَتَوَلَّى قَبَضَ نَفْسَه ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ کَانَ کَمَنْ قُتِلَ ِ مَعَ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ حَتَّى اسْتُشْهِدَ». پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هر کس آیه الکرسی را بعد از هر نماز واجب بخواند (در آخرین لحظات عمرش) خداوند، او را قبض روح می‌کند (نه عزرائیل) و همچون کسی است که همراه پیامبران در راه خدا شهید شده باشد «وَ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ سلام الله علیه  أَنَّهُ قَالَ سَمِعْتُ نَبِیَّکُمْ عَلَى أَعْوَادِ الْمِنْبَرِ وَ هُوَ یَقُولُ … مَنْ قَرَأَهَا إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ آمَنَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ وَ جَارِهِ وَ جَارِ جَارِهِ».و امام امیر المؤمنین سلام الله علیه  می‌فرماید: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم در بالای منبر می‌فرمود: هر کسی قبل از خوابیدن آیه الکرسی را بخواند خداوند او و همسگایگانش را (از بلاها) ایمن گرداند همچنین‏ از امیرمؤمنان سلام الله علیه  روایت شده است که آن حضرت فرمود:«و قال سمعت رسول الله یقول یا علی سید البشر آدم و سید العرب محمد صلی الله علیه و آله وسلم و لا فخر و سید الفرس سلمان و سید الروم صهیب و سید الحبشه بلال و سید الجبال الطور و سید الشجر السدر و سید الشهور الأشهر الحرم و سید الأیام یوم الجمعه و سید الکلام القرآن و سید القرآن البقره و سید البقره آیه الکرسی یا علی إن فیها لخمسین کلمه فی کل کلمه خمسون برکه».[۷] از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم فرمود: یا على سلام الله علیه  سیّد و آقاى بشر آدم، و عرب محمّد صلی الله علیه و آله وسلم  که در این زمینه فخرى نیست، و فارسیان سلمان، و رومیان صُهَیب، و حبشى‌ها بلال، و کوه‌ها طور، و درختان سِدر، و ماه‌ها چهار ماه حرام، و روزها جمعه و سیّد کلام قرآن و سیّد قرآن بقره و سیّد بقره آیه الکرسى است.و عن ابی جعفر الامام الباقر سلام الله علیه : «مَنْ قَرَأَ آیَهَ اَلْکُرْسِیِّ مَرَّهً صَرَفَ اَللَّهُ عَنْهُ أَلْفَ مَکْرُوهٍ مِنْ مَکَارِهِ اَلدُّنْیَا وَ أَلْفَ مَکْرُوهٍ مِنْ مَکَارِهِ اَلْآخِرَهِ أَیْسَرُ مَکْرُوهِ اَلدُّنْیَا اَلْفَقْرُ وَ أَیْسَرُ مَکْرُوهِ اَلْآخِرَهِ عَذَابُ اَلْقَبْرِ».[۸] «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ سلام الله علیه  قَالَ: إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ ذُرْوَهً وَ ذُرْوَهُ الْقُرْآنِ آیَهُ الْکُرْسِیِّ».[۹] در روایت دیگر فرمود: «یا علی … سَیِّدُ الْکَلَامِ الْقُرْآنُ وَ سَیِّدُ الْقُرْآنِ الْبَقَرَهِ سَیِّدُ الْقُرْآنِ وَ سَیِّدُ الْبَقَرَهِ آیَهُ الْکُرْسِیِّ یا علی إِنَّ فِیهَا خَمْسِینَ کَلِمَهً فِی کُلِّ کَلِمَهٍ خَمْسُونَ بَرَکَهً».سرور کلام قرآن است و سرور قرآن سوره بقره و سرور سوره بقره آیه الکرسی است و در آن پنجاه کلمه وجود دارد که در هر کلمه پنجاه برکت موجود است امام باقرسلام الله علیه فرمودند : هر کس آیه الکرسی را بخواند خداوند هزار مکروه (ناپسند) دنیوی و هزار مکروه (ناپسند) اخروی را که آسان‌ترین آنها فقر (ناداری) و عذاب قبر است از او برطرف می‌کند و امام صادق سلام الله علیه  فرمود برای هر چیزی قُلّه (بلندی وجود دارد و بلندی قرآن ،آیه الکرسی است).[۱۰]

آیت الکرسی نور چشم

قال الامام امیر المؤمنین سلام الله علیه : «إِذَا اشْتَکَی أَحَدُکُمْ عَیْنَهُ فَلْیَقْرَأْ عَلَیْهَا آیَهَ الْکُرْسِیِّ وَ فِی قَلْبِهِ أَنَّهُ یَبْرَأُ وَ یُعَافَی فَإِنَّهُ یُعَافَی إِنْ شَاءَ اللَّهُ».امام امیرالمؤمنین سلام الله علیه  فرمودند: هر کس از جهت چشم ناراحتی دارد آیه الکرسی را به نیت شِفاء بخواند خداند او را عافیت بخشد.[۱۱] محدث قمی رحمه الله علیه در حاشیه مفاتیح الجنان می‌فرماید: «لِوَجَعِ الْعَیْنِ روی فَلْیَقْرَأْ آیَهَ الْکُرْسِیِّ وَ لْیُضْمِرْ فِی نَفْسِهِ أَنَّهَا تَبْرَأُ أ وَ إِذَا وَضَعَ قَبلَ قرائه الآیهِ یَدَه عَلَی عَیْنه وَ قَالَ اُعِیذُ نُورَ بَصَرِی بِنُورِ اللَّهِ الَّذِی لَا یُطْفَأُ نَفَعَهُ ذَلِکَ».اگر دستش را بر چشمش بگذارد و آیه الکرسی و این دعا را بخواند انشاء الله نافع خواهد بود.[۱۲] و در سفینه البحار، ماده کحل ،از استادش محدث نوری صاحب مستدرک الوسائل رحمه الله علیه  نقل می‌کند که این دعا برای چشم نافع است «اللَّهُمَّ رَبَّ الْکَعْبَهِ وَ بَانِیَهَا وَ فَاطِمَهَ وَ أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا نَوِّرْ بَصَرِی وَ بَصِیرَتِی وَ سِرِّی وَ سَرِیرَتِی».[۱۳]

آیت  الکرسی آیه واحده

سؤال: آیا « آیه الکرسی » همان آیه‌ای است که لفظ (کرسی) در آن وجود دارد یا سه آیه است؟ پاسخ: مستفاد از برخی از روایات آن است که آیه الکرسی همان یک آیه است تا (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ) در روایتی که صاحب مجمع البیان نقل می‌کند پیامبر اسلامj فرموده: «إِنَّ فِیهَا خَمْسِینَ کَلِمَهً فِی کُلِّ کَلِمَهٍ خَمْسُونَ بَرَکَهً».در آیه الکرسی پنجاه کلمه وجود دارد که در هر کلمه ی پنجاه برکت موجود است.[۱۴] و این پنجاه کلمه یا همان آیه اول تا  (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ) تطبیق می‌کند. امام سجاد سلام الله علیه  از پیامبر اسلام ص نقل می‌کند که فرمود: «مَنْ قَرَأَ أَرْبَعَ آیَاتٍ مِنْ أَوَّلِ اَلْبَقَرَهِ وَ آیَهَ اَلْکُرْسِیِّ وَ آیَتَیْنِ بَعْدَهَا وَ ثَلاَثَ آیَاتٍ مِنْ آخِرِهَا لَمْ یَرَ فِی نَفْسِهِ وَ مَالِهِ شَیْئاً یَکْرَهُهُ وَ لاَ یَقْرَبُهُ شَیْطَانٌ وَ لاَ یَنْسَى اَلْقُرْآنَ».[۱۵] امام سجاد سلام الله علیه  از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل می‌کند که فرمود : هر کس چهار آیه از اول سوره بقره و آیه الکرسی و دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر سوره را بخواند هیچ‌گاه مکروه و (ناپسندی) به او و اموالش نمی‌رسد و شیطان به او نزدیک نمی‌شود و قرآن را فراموش نخواهد کرد. در این روایت، آیه الکرسی به همان آیه اول اطلاق شده است و در کتاب لغت (مجمع البحرین) در ماده «کرس» آمده است و آیه الکرسى معروفه و هى الى قوله: وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ‏[[۱۶] «آیه الکرسى معروف است و آن تا ( وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ) است».[۱۷] تسمیه این آیه به آیه الکرسی به خاطر وجود لفظ کرسی در آیه شریفه می‌باشد (وَسِعَ کرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما) مانند آیه ۳۵ سوره مبارکه نور (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) و آیه ۱۲۲ سوره مبارکه نفر (فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ) و آیه۴۳  سوره مبارکه نحل (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ) که به خاطر وجود این الفاظ در این آیات نام‌گذاری شده است

آیت الکرسی همان آیه اولی 

بنابراین آنچه از بعض روایات و کلمات بعض مفسرین و بعض لغویین استفاده می‌شود آن است که آیه الکرسی همان آیه اولی است تا (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ) و مقتضی تسمیه (نام‌گذاری) آیه به آیه الکرسی نیز همین است که آیه اولی آیه الکرسی است مانند آیه نور و آیه نفر و آیه سؤال. و مقتضی اصل در دوران امر بین اقل و اکثر نیز آن است که می‌توان به همان آیه اولی اکتفا نمود «الاصل عدم الزیاده عن الآیه الواحده».[۱۸] بنابر این آیه الکرسی همان آیه اولی است مگر تصریح به خلاف شود. پس در صلاه لیله الدفن که در روایت وارد شده « فَلْیصَلِّ أَحَدُکُمْ رَکْعَتَینِ یقْرَأُ فِی الْأُولَی الحمد و آیه الکرسی فِی الثَّانِیهِ الحمد والقدر عَشْرَا  فاذا سلّم قال اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوَابَهَا إِلَی قَبْرِ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ یبعث اللَّهُ مِنْ سَاعَتِهِ أَلْفَ مَلَکٍ إِلَی قَبْرِهِ مَعَ کُلِّ مَلَکٍ ثَوْبٌ وَ حُلَّهٌ[۱۹]اما کیفیت نماز لیله الدفن ، آن است که بعد از دفن میت بقصد اهداء ثواب دو رکعت نماز بخوانی رکعت اول حمد و آیه الکرسی رکعت دوم حمد و ده مرتبه سوره قدر و بعد از نماز و ذکر صلوات؛ میگویی بار الها ثواب این نماز را  به قبر فلانی بفرست ، خداوند ثواب آن نماز را با هزار فرشته همراه با لباس های (فاخر ) برای آن میت میفرستد البته مستحب است مقداری صدقه به فقراء و مستمندان داده شود به نیت آنکه ثوابش هدیه باشد به میت و سپس نماز لیله الدفن خوانده شود .می‌توان به همان آیه اولی اکتفا نمود کما ذهب الیه السیّد الحکیم  رحمه الله علیه  فی حاشیه العروه. اما کیفیت نماز لیله الدفن ، آن است که بعد از دفن میت بقصد اهداء ثواب دو رکعت نماز بخوانی رکعت اولی حمد و آیه الکرسی رکعت دوم حمد و ده مرتبه سوره قدر و بعد از نماز و ذکر صلوات میگوئی بار الها ثواب این نماز به قبر فلانی بفرست ، خداوند ثواب آن نماز را با هزار فرشته همراه با لباس های (فاخر ) برای آن میت میفرستد البته مرحوم سیّد صاحب العروه رحمه الله علیه  و بعض محشین احتیاط می‌کنند و می‌فرمایند هر سه آیه خوانده شود تا (هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)[۲۰] و خواندن آن دو آیه احوط و اولی است

خلاصه الکلام

حاصل کلام آن شد که هر کجا تصریح شود به ضمیمه کردن آن دو آیه شریفه ، به آیه الکرسی، باید آن دو آیه را نیز خواند مانند صلاه مباهله و هر کجا تصریح نشود می‌توان به همان آیه اولی اکتفاء نمود، گرچه احوط و اولی خواندن هر سه آیه است تا ( هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)مرحوم شیخ طوسی رحمه الله علیه  در مصباح به سند خود از امام صادق سلام الله علیه  درباره صلاه روز مباهله روایتی نقل می‌کند که امام سلام الله علیه  فرمودند: «أَنَّهُ قَالَ: مَنْ صَلَّى فِی هَذَا اَلْیَوْمِ یَعْنِی اَلرَّابِعَ وَ اَلْعِشْرِینَ مِنْ ذِی اَلْحِجَّهِ، رَکْعَتَیْنِ قَبْلَ اَلزَّوَالِ بِنِصْفِ سَاعَهٍ شُکْراً لِلَّهِ عَلَى مَا مَنَّ بِهِ عَلَیْهِ وَ خَصَّهُ بِهِ یَقْرَأُ فِی کُلِّ رَکْعَهٍ أُمَّ اَلْکِتَابِ مَرَّهً وَاحِدَهً وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ قُلْ هُوَ اَللَّهُ أَحَدٌ، وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ آیَهَ اَلْکُرْسِیِّ، إِلَى قَوْلِهِ: هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ، وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ، عَدَلَتْ عِنْدَ اَللَّهِ مِائَهَ أَلْفِ حَجَّهٍ وَ مِائَهَ أَلْفِ عُمْرَهٍ وَ لَمْ یَسْأَلِ اَللَّهَ حَاجَهً مِنْ حَوَائِجِ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ إِلاَّ قَضَاهَا لَهُ کَائِنَهً مَا کَانَتْ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ».[۲۱] قال الشیخ  رحمه الله علیه  و هذه الصلاه بعینها رویناها فی یوم الغدیرامام صادق سلام الله علیه  فرموده است: هر کس روز مباهله (۲۴ ذیحجه الحرام) قبل از ظهر دو رکعت نماز بخواند در هر رکعت حمد یک مرتبه و (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)ده مرتبه و آیه الکرسی تا (هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) ده مرتبه و سوره قدر ده مرتبه بخواند این صلاه نزد خداوند با صد هزار حج و صد هزار عمره برابر است و خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده می‌کند. در این مورد تصریح شده به اینکه در این نماز آیه الکرسی و دو آیه بعدش تا (هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) خوانده شود و این نماز در روز (عید غدیر هم وارد شده است) و همچنین« کاشف اللثام » نقل کرده که روایت شده در هنگام احتضار و سکرات موت (در آخرین لحظه از لحظات عمر) برای شخص محتضر آیه الکرسی و دو آیه بعدش خوانده شود.[۲۲]

تفسیر آیه الکرسی

(اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ).[۲۳]

کلمه توحید در قرآن مجید در چند مورد آمده است.

(لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ).[۲۴]

(لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ).[۲۵]

(لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ).[۲۶]

(لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا).[۲۷]

در هیچ‌کدام از این آیات در کنار توحید، صفات حق ذکر نشده الا در آیه الکرسی در آیه الکرسی شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او ذکر شده است. پنج مرتبه اسم ظاهر و یازده مرتبه اسم ضمیر بلکه هفده بار؛ زیرا  در کلمه (حِفْظُهُمَا)که به مفعول اضافه شده ضمیر فاعلی مستتر است صفات ذات: مانند علم و قدرت که عین ذات حق هستند صفات فعل: مانند خلق کردن، روزی دادن،عفو کردن احیاء و اماته اگر بخواهد خلق می‌کند و اگر نخواهد نه ! این ملاک صفات فعل است که «اگر بخواهد … الا نه» و در صفات ذات نمی‌توان گفت اگر بخواهد می‌داند و اگر نخواهد نمی‌داند مانند علم و قدرت از صفات ذات است.

صفات ذات و صفات فعل

کلمه توحید (لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ) سبب رستگاری و تحصیل سعادت و بهشت و دخول در قلعه محکم الهی است چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: (قولوا لا اله الا الله تفلحوا).[۲۸] امام صادقسلام الله علیه  فرمودند:«قول  لا اله الا الله ثَمن الجنّه».[۲۹] و کلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی وَ مَنْ قَالَها دَخَلَ فِی حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ فِی حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی».[۳۰] مرجع ضمیر «هو» ذکر نشده چون معلوم است به ذات حق برمی‌گردد و توحید فطری است و هر کسی بر فطرت اسلام به دنیا آمده است. مانند (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) و مانند (هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً).[۳۱] جمله «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» خبر اللَّهُ ؛ «الْحَّیُّ» صفت برای«اللَّهُ» و فاصله بین موصوف و صفت معنی مانعی ندارد مانند « زید قائم العاقل »علامه طباطبائی رحمه الله علیه در المیزان در ذیل آیه ۱۶۳ سوره بقره می‌فرمایند: و حیث کان لفظ الجلاله مرفوعا لا منصوبا فلفظ الّا لیس للاستثناء بل وصف بمعنی غیر والمعنی لا اله الا غیر الله الموجود [۳۲] و فیه نظر ؛در مثل آیه شریفه ۲۲ سوره انبیاء (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ۚ) صحیح است که کلمه «إِلَّا» بمعنی غیر است  چنانچه ابن هشام در کتاب مغنی حرف الالف ص ۳۷ طبع قدیم گفته است زیرا اگر« إِلَّا »  بمعنی استثناء باشد مفهومش این می‌شود که اگر خدایانی  متعدد با خدای خالق عالم باشند ، زمین و آسمان فاسد نمیشود و حال آنکه چنین معنایی مقصود نیست ؛ لکن این کلام در آیه مورد بحث آیت الکرسی مورد ندارد زیرا کلمه « لا» برای نفی جنس  است و افاده عموم میکند و مانعی ندارد که « الا» بمعنی استثناء باشد مانند « ما جائنی من احد الا زیدا »

{ لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ}

لازمه قیّوم بودن آن است که او را خواب نگیرد قوام همه اشیاء عالم به دست اوست. [۳۳] امام صادق سلام الله علیه  فرمودند: ما من حیٍّ الا و هو یتام خلا الله وحد.[۳۴] هر موجود زنده در عالم، می‌خوابد مگر خداوند تنها که خواب  دارد. دانشمندان جدید نوشته‌اند یک انسان کامل و سالم بیش از ده روز طاقت بی‌خوابی ندارد ، در حالی که تا بیست پنج روز می‌تواند گرسنه و تشنه بماند.

{سِنَهٌ}

سستی مخصوصی است که در آغاز خواب عارض انسان می‌شود که در فارسی آن را چُرت و خواب سبک گویند، ولی خداوند خواب سبک و سنگین ندارد و نفی «سنه » بر نفی خواب دلالت ندارد؛ زیرا برخی از موجودات «سِنه » (چُرت و خواب سبک) ندارند از ابتدا خواب عمیق دارند و برخی از انسان‌ها در غیر وقت خواب چُرت می‌زنند.[۳۵] آیه الکرسی ؛ هر دو را (خواب سبک و سنگین را) از خداوند متعال نقی می‌کند.[۳۶]

احتیاج انسان به خواب

اما انسان به خواب احتیاج دارد آن‌چنان‌که به غذا و دواء و هوا نیاز دارد، بلکه بیشتر. قال الله الحکیم: (وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَىٰ أَجَلٌ مُسَمًّى ۖ ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ عْمَلُونَ).۳۷] همان‌طوری که خدای متعال روح انسان را هنگام مرگ می‌گیرد هنگام خواب نیز آن را می‌گیرد و بعد از خواب به او بر می‌گرداند در دعا بعد از خواب وارد شده که این دعاء را بخوانید «اَلْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی اَحْیانِی بَعدَ مَا اَماتَنِی وَ اِلَیهِ النُّشُورُ، اَلحَمدُ لِلهِ الَّذِی رَدَّ عَلَیَّ رُوحِی لِاَحْمَدَهُ وَ اَعْبُدَهُ».[۳۸] ترجمه آیه شریفه: اوست که شبانگاه (روح) شما را هنگام خواب می‌گیرد و آنچه در روز انجام داده‌اید می‌داند سپس شما را در آن برمی‌انگیزد تا مدت معیّن (عمر) به سر آید، آنگاه بازگشت شما به سوی اوست سپس شما را به کردارتان آگاه می‌سازد ( وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ )[۳۹]خدا ؛روح انسان را هنگام خواب می‌گیرد و می‌داند آن روح معطّر است در اثر اعمال صالحه یا بدبو و متعفن بر اثر اعمال فاسد. امام امیر المؤمنین سلام الله علیه  می‌فرمایند:جان در هنگام خواب بیرون می‌رود اما شعاعش در بدن باقی می‌ماند و با همین شعاع است که شخص خواب می‌بیند و هنگامی که بیدار می‌شود روح زودتر از یک لحظه بر می‌گردد.[۴۰] آری خواب و بیداری انسان به دست خداوند است و این خواب و بیداری استمرار دارد به اذن الله تبارک و تعالی تا پیمانه پُر شود و مرگ انسان برسد. سپس خداوند او را در قیامت مبعوث می‌کند و اعمالش را بر او گزارش می‌کند (ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).[۴۱] هنگامی که خداوند – آنان را مبعوث می‌کند ( قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا ۜ ۗ هَٰذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَٰنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ).[۴۲]

تقدیم ما حقه التأخیر یُفید الحصر

{لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ}[۴۳]

برای اوست آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است آیه شریفه از موارد قصر قلب است که مفید حصر می‌باشد؛ چون تقدیم ما حقه التأخیر یُفید الحصر است مانند ( ایّاکَ نَعْبُدُ) که در اصل نعبدک بوده اما مفعول مقدم افتاده تا افاده حصر کند (تو را فقط عبادت می‌کنم نه غیر تو را) و قوله تعالی (لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ).[۴۴] و مانند قول حسّان الانصاری در مدح پیامبر ص:

له همم لا منتهى لکبارها                و همته الصغرى أجل من الدهر[۴۵]

این شعر در دو مورد محل بحث قرار گرفته یکی  در علم معانی بیان که تقدیم المسند علی انه خبر لا نعت  (مختصر المعانی ص ۷۰ طبع قدیم) فی احوال المسند و دوم در علم نحو که مبتداء نباید نکره باشد مگر خبر مقدم شود، ابن مالک می‌گوید:

و لا یجوز الابتدا بالنکره           مالم تفـد کعـند زیـد نـمـره

کقوله تعالی وَ عِنْدَنا  کِتابٌ حَفِیظٌ [۴۶]  که دو مسوّغ ابتداء بنکره دارد یک تقدیم مسند دوم صفت برای نکره، کلمه «له» که مسند است بر « همم » (که مسندالیه است) مقدم شده است. کذلک در آیه الکرسی کلمه «له» که مسند است از کلمه «ما» که مسندالیه است مقدم افتاده است یعنی لازمه قیّومیت آن است که آنچه در عالم وجود است همه مملوک خداوند باشد و مِلک (بالکسر) و مُلک (بالضم) و ملکوت هم از آن اوست.

شفاعت تکوینیه و تشریعیه

{ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ}

شفاعت از ماده شَفع (به معنی جفت) گرفته شده (ضمیمه شدن چیزی به چیز دیگر) شفاعت است کمک کردن قوی به ضعیف را شفاعت گویند شفاعت دو قسم است: تکوینیه و تشریعیه ؛شفاعت تکوینیه: به معنی وسیع تمام اسباب و عوامل عالم وجود را شامل می‌شود مثلا زمین و آب و هوا، نور، مهر و ماه برای رُشد یک دانه گیاه به مرحله درخت یا گیاه کامل شفیعانی هستند که در عالم تکوین به اذن خداوند آن را راهنمایی می‌کند. [۴۷] قال الله لحکیم: ( إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۖ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۖ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ۚ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ).[۴۸] (یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) ۴۹] شفاعت تشریعیه: به معنای خاص شفاعت اولیاء خداوند است برای افراد گنهکار، وساطت است در ایصال خیر یا دفع شرّ از شفاعت شونده. انبیاء و اولیاء علیهم السلام  از خداوند برای شخص گنهکار طلب عفو می‌کنند و واسطه قبض و رحمت الهی هستند و این شفاعت یک عامل تربیت است نه وسیله گناه چون شخص گنهکار سعی می‌کند یک نوع ارتباط معنوی میان خود و شفاعت‌کنندگان برقرار کند و خود را با اعمال صالحه و شایسته و توبه از گناهان خود به آن شفیعان نزدیک کند در نتیجه یک نوع تکاملی پیدا می‌کند که شایسته شفاعت می‌گردد. لذا روایت شده که امام صادق سلام الله علیه  فرموده: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْفَعَهُ شَفَاعَهُ الشَّافِعِینَ عِنْدَ اللَّهِ فَلْیَطْلُبْ إِلَى اللَّهِ أَنْ یَرْضَى عَنْهُ»[۵۰] هر کس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودی خدا را جلب کند (یعنی صالح و شایسته شود) مراد از مقام محمود شفاعت است مسئله شفاعت مسئله‌ای است اتفاقی بین شیعه و سنّت (غیر از فرقه وهابیّت)علّامه طباطبائی رحمه الله علیه  در تفسیر المیزان در ذیل آیه شریفه (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَىٰ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا)[۵۱] می‌فرماید: و هو مقام الشفاعه الکبرى له صلی الله علیه و آله وسلم یوم القیامه و قد اتفقت على هذا التفسیر الروایات من طرق الفریقین عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم و أئمه أهل البیت علیهم السلام .[۵۲] مراد از مقام محمود شفاعت است و در این رابطه، فریقین (شیعه و سنت) اتفاق نظر دارند و روایاتی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام  وارد شده است که پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام  به اذن خداوند فردای قیامت ، از مجرمان شفاعت می‌کند.

شفاعت عند اهل السنه

نووی شافعی در شرح صحیح مسلم از قاضی عیاض که از دانشمندان اهل تسنن است نقل می‌کند که شفاعت متواتر است.[۵۳]  در کتاب فتح المجید تألیف شیخ عبدالرحمن بن حسن که هم‌اکنون در بسیاری از مدارس دینی حجاز به عنوان یک کتاب درسی شناخته می‌شود از (این قیّم) نقل می‌کند که احادیث (در زمینه شفاعت مجرمان) از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم متواتر است و صحابه او و اهل سنّت عموماً اجماع بر این موضوع دارند و منکر آن را بدعت‌گذار می‌دانند و بر او انتقاد می‌کنند و او را گمراه می‌شمارند.[۵۴] بنابراین مسئله شفاعت انبیاء و اولیاء علیهم السلام  در قیامت نسبت به ملّت‎ها و پیروانشان مورد اتفاقی شیعه و سنّت می‌باشد.

وهابیت و انکار شفاعت

البته یک فرقه از اهل تسنّن معروف به وهّابیون منکر شفاعت می‌باشند و می‌گویند اعتقاد به شفاعت شرک است و توسّل به انبیاء و اولیاء و بوسیدن قبر آنان شرک است این فرقه تابع محمد بن عبدالوهاب (متوفی ۱۲۰۶ق) هستند و محمد بن عبدالوهاب تابع ابن تیمیه (احمد بن عبدالحلیم دمشقی متوفی ۷۲۸ هجری قمری) می‌باشد این فرقه به نام دفاع از توحید و مبارزه با شرک بدون دقت در آیات شریفه قرآن و بدون توجّه به مسئله عام و خاص، اطلاق وتقیید و جمع بین آیات فقط به دلیل آیه شریفه (فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا)[۵۵] و اینکه نباید همراه خداوند نام شخص دیگری برده شود، جان و مال مردم مسلمان را مباح کردند و بسیاری از اهل قبله و اهل نماز و روزه و عبادت را کشتند و خونشان را ریختند[۵۶] با اینکه ابن تیمیمه در کتاب خود به نام «زیاره اهل القبور» ص ۱۵۲ می‌نویسد تقاضای مخلوق از مخلوق‌ گاه جایز است و گاه حرام؛ جایز: مثل اینکه از او طلب دعا کند؛ حرام: مثل اینکه کاری از او بخواهد که غیر از خدا نمی‌تواند آن کار را انجام دهد مثل اینکه از مخلوق دیگر بخواهد گناه او را ببخشد یا او را شفا دهد یا او را بر دشمن پیروز گرداند.[۵۷] بنابراین اگر کسی معتقد باشد که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فردای قیامت از مجرمان و گنه‌کاران امت شفاعت می‌کند و از خداوند طلب عفو و بخشش می‌کند. این، شرک نیست؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در عرض خداوند قرار نداده، بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را واسطه فیض و رحمت قرار داده است و آیه شریفه (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً)[۵۸] می‌فرماید: کسی را در ردیف (و در عرض) خدا قرار مدهید و اگر خداوند می‌فرماید: (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).[۵۹] اما در مقابل آن آیه شریفه این آیه را نیز که به منزله تخصیص است فرموده است: (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).[۶۰] (مَن ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ).[۶۱] به اذن خداوند ، شفاعت در قیامت وجود دارد مگر فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام  که برادرشان حضرت یوسف علیه السلام را به بیابان بردند و او را به قصد کشتن کتک زدند و آخر الامر او را به چاه انداختند از پدر خود تقاضای استغفار نکردند؟!

شفاعت به اذن خداوند

(قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ)[۶۲] گفتند ای پدر برای گناهان ما آمرزش بخواه همانا ما گنهکار بودیم فرمود به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می‌خواهم همانا او آمرزنده مهربان است و دعا برای فرزندانش را تا وقت سحر (که وقت مبارکی است و دعا در آن وقت مستجاب می‌شود) به تأخیر انداخت.[۶۳] فرزندان حضرت یعقوبm با آنکه توبه کرده و از کردار خود پشیمان شده بودند – پدر خود را شفیع قرار دادند و از او تقاضای استغفار عندالله  نمودند توبه به منزله دواء است که بیمار را از بیماری نجات می‌دهد لکن برای تقویت جسم، مریض باید غذای مقوی مصرف کند و شفاعت به منزله آن غذای مقوی است.[۶۴]

وهابیت و انکار شفاعت

در تفسیر «المنار» بر اساس تفکر وهابیت می‌گوید شفاعت به دلیل آیه شریفه (من ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ).[۶۵] محال است و استثناء (إِلاَّ بِإِذْنِهِ) محال بودن شفاعت را تأکید می‌کند آنگاه می‌گوید: شفاعت دو قسم است که هردو بر خداوند محال است شفاعت نزد حاکم ظالم (که محال است زیرا خداوند عادل است) شفاعت نزد حاکم عادل (این قسم نیز محال است) چون در این صورت باید حاکم عادل به مطلبی توجه نداشته باشد و شفاعت شفیع او را متوجه کند تا حاکم عادل از حکم خود صرف نظر کند و حال آنکه خداوند به همه امور آگاه است.[۶۶] پاسخ این پندار باطل صاحب تفسیر المنار آن است که شفیع، از حاکم عادل می‌خواهد که گنه‌کار را عفو کند، تقاضای عفو می‌کند نه آنکه مجرم را تبرئه کند.[۶۷]

معجزه یوسف

فرقه وهابیت که اعتقاد به شفاعت انبیاء و اولیاء علیهم السلام  را و توسل به آنان و بوسیدن قبر و ضریح آنان را شرک می‌دانند مسئله برادران یوسف علیه السلام  را که از پدر تقاضای استغفار کردند و او را شفیع در پیشگاه خدا قرار دادند و گفتند: (قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ)[۶۸] آیا می‌توانند منکر شوند؟ و مسئله شِفا چشمان حضرت یعقوب علیه السلام  را که بر اثر گریه در فراق یوسف، سفید و کم‌نور (و نابینا) شده بود و به برکت پیراهن حضرت یوسف علیه السلام  بینا و بصیر شد (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً).[۶۹] را چگونه توجیه می‌کنند؟ و اگر بوسیدن قبر و ضریح انبیاء و اولیاء را شرک می‌دانید با این روایت نبوی که خودشان در کتب خود آورده‌اند چگونه برخورد میکنید ؟روایتی که در کتاب «کشف الارتیاب » از چهار کتاب از کتب عامه (مانند فتوی الغرائب و کفایه الشعبی و مطالب المؤمنین و خزانه الروایه) نقل شده است.

جواز بوسیدن قبر پدر و مادر

علامّه سید محسن امین رحمه الله علیه  در کتاب «کشف الارتیاب»  ص ۳۴۹ روایتی را از کتب عامه (مانند فتوی الغرائب و کفایه الشعبی) نقل می‌کند که جوانی نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سوگند یاد کرده‌ام که درب بهشت را ببوسم وظیفه‌ام چیست؟ قال صلی الله علیه و آله وسلم قَبِّل جبهه ابیک و رِجلَ امّک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: پیشانی پدر و پای مادرت را ببوس. قال ماتا ؛ عرض کرد پدر و مادرم مرده‌اند. قال قَبِّل قَبرهما ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود قبر آنان را ببوس،قال اِن لم اعرف قبرهما ؛ عرض کرد اگر قبر آنان را ندانم کجاست. قال صلی الله علیه و آله وسلم «خُطَّ خطین و انواحدهما قبر الاب و الآخر قبر الام و قَبِلّهما فلا تحنث فی یمینک»،پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود اگر قبر پدر و مادرت را نمی‌دانی ، دو خط روی زمین بکش و نیت کن این دو خط ، دو قبر پدر و مادرم می‌باشد و آن دو خط را ببوس به قسم «و سوگند خود» وفا کرده‌ای.[۷۰]

جواز بوسیدن قبور انبیاء و اولیاء

حال سؤال اینجاست که اگر بوسیدن قبر پدر و مادر به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جایز باشد، چگونه بوسیدن قبر انبیاء و اولیاء علیهم السلام  که حق بزرگتری  بر ما دارند جایز نباشد،اگر شیعه قبر پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام  را می‌بوسند به خاطر احترام به آنان است چنان‌که جلد قرآن را به احترام قرآن می‌بوسد. و اگر به آنان توسل پیدا می‌کند ،آنان را واسطه فیض الهی می‌داند و می‌گوید « یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ » خداوند منان فرموده ( مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ ).[۷۱] استفهام انکاری است و به دلیل کلمه (إِلَّا) استفهام به معنای نفی است ای «ما من احد یشفع عندالله الا باذنه»  هیچ کس نمی‌تواند نزد خدا شفاعت کند مگر به اذن خدای تبارک و تعالی .

شفاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)

و از امام صادق سلام الله علیه  روایت شده که فرموده است «ما من احد الا و یحتاج الی شفاعه محمد صلی الله علیه و آله وسلم و فی روایه اخری …» عن الصادق سلام الله علیه  یقول الله عزوجل (یَا مُحَمَّدُ) اشْفَعْ تُشَفَّعْ وَ سَلْ تُعْطَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى (عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً).[۷۲] همه انسان‌ها به شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیاز دارند و در قیامت از طرف خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خطاب می‌شود یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شفاعت کن که شفاعت تو پذیرفته می‌شود و مراد از «مقام محمود» در آیه ۷۹ سوره اسراء مقام شفاعت است. و درذیل آیه شریفه ( وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ )[۷۳] روایت وارد شده «هی و الله الشفاعه» .[۷۴] خداوند شفاعت را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عطا می‌کند و این آیه ارجی آیهٍ فی کتاب الله امیدوار کننده‌ترین آیه است در قرآن.

شفاعت انبیاء و علماء و شهداء

«عن الصادق سلام الله علیه عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ سلام الله علیه   قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم ثَلَاثَهٌ یَشْفَعُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیُشَفَّعُونَ الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الْعُلَمَاءُ ثُمَّ الشُّهَدَاءُ».[۷۵] امام صادق سلام الله علیه  از پدران بزرگوارش از امام امیرالمؤمنین سلام الله علیه  نقل می‌کند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرموده: سه طایفه (فردای قیامت) شفاعت می‌کنند و شفاعت آنان نزد خدا پذیرفته است پیامبران علیهم السلام  و علماء و شهدا. و عن الصادق سلام الله علیه : «مَنْ أَنْکَرَ ثَلَاثَهَ أَشْیَاءَ فَلَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا، الْمِعْرَاجَ وَ الْمُسَاءَلَهَ فِی الْقَبْرِ وَ الشَّفَاعَهَ».[۷۶] امام صادق سلام الله علیه  فرمود: سه چیز است که اگر کسی منکر شود، شیعه (و پیرو) ما نخواهد بود: معراج پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم سؤال در قبر و شفاعت.

شفاعت فاطمه زهرا سلام الله علیها

قال ابوجعفر (الامام الباقر سلام الله علیه : «وَ اللَّهِ یَا جَابِرُ إِنَّهَا ذَلِکَ الْیَوْمَ لَتَلْتَقِطُ شِیعَتَهَا وَ مُحِبِّیهَا کَمَا یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الْحَبَّ الْجَیِّدَ مِنَ الْحَبِّ الرَّدِیِّ».[۷۷] امام باقر سلام الله علیه  به جابر فرمود به خدا سوگند فاطمه زهرا سلام الله علیها  در قیامت، دوستانش و شیعیانش را در بین مردم جدا می‌کند همچون مرغی که دانه‌های خوب را از دانه‌های فاسد جدا می‌کند.[۷۸] (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ) مشرکان بر این باور بودند که تدبیر امورشان تحت علم و تدبیر ملائکه است. و از این وهت، ملائکه را شفعاء خود می‌پنداشتند و احیاناً، آنان را می‌پرستیدند. خداوند می‌فرماید: خدا گذشته و آینده فرشتگان را می‌داند و آنچه بر شفیعان (یعنی ملائکه) پنهان است نیز می‌داند، پس ملائکه چیز تازه‌ای درباره شفاعت شوندگان، ندارند که به خدا عرضه کنند تا توجه او را به شفاعت شوندگان جلب کنند چنان‌که در سوره انبیاء آیه ۲۷ می‌فرماید: (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ).[۷۹] فرشتگاه بدون اذن خدا سخن نمی‌گویند، گذشته و آینده آنان را می‌داند و جز از کسی که دینش مرضی خدا باشد شفاعت نمی‌کند و آنان از خوف خدا هراسناک‌اند این معنی در صورتی است که ضمیر در (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ ) به شفیعان (یعنی ملائکه) برگردد. اگر شفیعان (ملائکه) یا شفاعت شدگان (انسان‌ها) به گذشته خود علم دارند (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ ) اما امور آینده خود را  که در پشت سر آنهاست و از آنان پوشیده و پنهان است نمی‌دانند آن خداوند است که از ماضی و مستقبل و حال آگاه است (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ) امور دنیوی و اخروی آنان را می‌داند اعمال خیر و شر آنها ار زمان و مکان آنها را حیات و مرگ آنها را می‌داند. پس شفاعت باید به اذن او باشد و ممکن است ضمیر در (بَیْنَ أَیْدیهِمْ) به (مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ) برگردد به عقلاء و غیر عقلاء – یا به عقلاء فقط از باب تغلیب به قرینه (وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ).

علم خداوند از صفات ذات است

(وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ)[۸۰] مراد از علم  معلوم است مانند خلق به معنی مخلوق چون علم خدا از صفات ذات است نه از صفات فعل علم مانند قدرت عین ذات است نه مانند خلق و رزق که از صفات فعل است چون گاهی خلق و رزق وجود دارد و گاهی وجود ندارد اما علم او چنین نیست نمی‌توان گفت گاهی علم دارد و گاهی علم ندارد.و چون علم از صفات ذات است کسی را بر ذات حق آگاهی نیست. اما معلومات حق آنچه که علم حق به آن تعلق گرفته ممکن است خداوند برخی از معلوماتش را در اختیار انسان کامل مانند انبیاء و اولیاء( قرار دهد (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰ) (عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ).[۸۱] و ضمناً ازآیه شریفه استفاده می‌شود که علم یک نوع احاطه است برای عالم نسبت به معلوم و بنا بر آنکه ضمیر ( وَ لا یُحیطُونَ) به کلمه (مَا) در ( مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ) بر گردد و به قرینه تغلیب (عقلاء بر غیر عقلاء از جهت رتبه و مقام) معنی چنین می‌شود که بشر احاطه به معلوم خدا ندارد مگر به مقداری که خدا بخواهد چنان‌که در مجمع البیان فرموده است (من علمه) معناه من معلومه.[۸۲]

لفظ کرسی در آیه شریفه

(وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ).[۸۳] علم او «قلمرو فرمانروایی او» آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته و نگهداری آنها بر او دشوار نیست و اوست آن والای بزرگ. «کرسی» ازماده کِرس بکسر الکاف گرفته شده بمعنی الجمع و در لغت «کرسی» بضم کاف و کسره – گفته شده است هر چیز به هم پیوسته و ترکیب شده را «کرسی »گویند مانند تخت و صندلی و چهارپایه و اگر پایه بلند باشد و مسقّف آن را عرش گویند «کُرسی» ممکن است کنایه باشد از علم خداوند و ممکن است کنایه باشد از حکومت و فرمانروایی او «کرسی» ، مجموعه عالم ماده از زمین و آسمان و ستارگان و کهکشان‌ها  است «عرش » ، عالم ارواح و فرشتگان و ماوراء الطبیعه است و گاهی اطلاق می‌شود بر عالم ماده و عالم ارواح قلمرو و حکومتش همه آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته یا علم او به همه عالم احاطه دارد. «عن حفص بن غیاث سألت ابا عبدالله سلام الله علیه  عن قول الله عزوجل (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ) قال سلام الله علیه  علمه».[۸۴] حفص بن غیاث می‌گوید از امام صادق سلام الله علیه آیه شریفه (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ) را سؤال کردم؟ فرمود مراد علم باری تعالی است. «عن الصادق سلام الله علیه  «کُلُّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ فِی جَوْفِ الْکُرْسِیِّ مَا خَلَا عَرْشَهُ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُحِیطَ بِهِ الْکُرْسِیُّ».[۸۵] امام صادق سلام الله علیه  فرمود: هرچه را خداوند خلقت نموده در کرسی قرار دارد غیر از عرش زیرا عرش بزرگ‌تر از کرسی است.

آیه الکرسی

آیا مراد از (کرسی) در آیه شریفه علم خداوند است یا قدرت و سلطنت او یا عرش او یا چیزی است که آسمان‌ها و زمین‌ها و حتی عرش الهی را دربر می‌گیرد؟ «انَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعُ فِی الْکُرْسِیِّ کَحَلْقَهٍ مُلْقَاهٍ فِی أَرْضِ فَلَاهٍ وَ فَضْلُ الْعَرْشِ عَلَى الْکُرْسِیِّ کَفَضْلِ الْفَلَاهِ عَلَى تِلْکَ الْحَلَقَه»آسمان‌های هفت‌گانه نسبت به کرسی مانند حلقه است که در زمین بیابانی افتاده باشد و نسبت عرش (و بزرگی آن) نسبت به کرسی مانند نسبت بیابان است به آن حلقۀ افتاده در بیابان.[۸۶]

ستاره‌های ثابت و سیار

با توجه به اینکه اخترشناسان می‌گویند برخی از این ستاره‌ها نسبت به برخی دیگر میلیون‌ها سال نوری فاصله دارند و سرعت نوردر ثانیه سیصد هزار کیلومتر(پنجاه هزار فرسخ) می‌باشد در سال ۱۹۲۰ میلادی توسط تلسکوب‌ها شخیص دادند که برخی از ستاره‌ها پانزده میلیارد سال نوری از ما فاصله دارند!!و اگر دستگاهی ساخته شود که سرعتش مانند سرعت نور باشداگر میلیون‌ها سال در آسمان‌ها پرواز داشته باشد از ستارۀ به ستاره دیگر نمیرسند [۸۷]

 حفظ آسمان‌ها

(وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ).[۸۸] و نگهداری آسمان‌ها و زمین بر خدا دشوار نیست و اوست والای بزرگ چنان‌که در سوره فاطر فرموده است:(إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا).[۸۹] امام امیر المؤمنین سلام الله علیه در فرازی از خطبه اول نهج البلاغه درباره معرفه الله می‌فرماید: «کَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَهٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَهِ».[۹۰] خداوند متعال همیشه بوده نه آنکه حادث و نو پیدا باشد موجودی است که مسبوق به عدم و نیستی نیست ،با همه چیز وجود دارد نه آنکه همنشین و همسر آن باشد و با همه چیز فرق دارد نه آنکه از آن جدا و بیگانه باشد انجام دهنده کارها است بدون حرکت و ابزار و وسیله زیرا اگر صدور افعال – به وسیله ابزار و حرکت انجام شود پس حق تعالی احتیاج به ابزار و وسائل دارد، و احتیاج نقص است و نقص بر واجب الوجود محال است پس حفظ آسمان‌ها و زمین‌ها بر خداوند، مادی و فکری نیست تا خسته کننده باشد بلکه علمی است و علم از عالم مجردات است مانند روح انسان که همه معلومات خود را حفظ می‌کند بدون خستگی؛ زیرا مادی نیست حفظ عالم وجود بر خداوند احتیاج به حرکت و اسباب و ابزار ندارد تا خسته‌کننده باشد حفظ آنها به حرکت اعضاء و استمداد از تفکر و به کارگیری مغز احتیاج ندارد بلکه حفظ آنها با علم و تدبیر خدا صورت می‌گیرد و علم و تدبیر از مقوله مجردات است نه مادیات و مجردات ثقل و سنگینی ندارند.(وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ)  خداست بلند مرتبه و با عظمت پس هیچ کاری برای او مشکل نیست و هیچ‌گونه کمبود و عیب و نقصانی در او وجود ندارد با توجه به اینکه آیه شریفه افاده حصر می‌کند یعنی علو و عظمت حقیقی مخصوص خداوند و منحصر به اوست (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ).[۹۱] در پذیرفتن دین هیچ اکراهی نیست زیرا راه از بیراهه آشکار شده است پس کسی که به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان بیاورد بی‌گمان به استوارترین دستاویزی که گسستنی نیست چنگ زده است و خدا شنوای داناست. مفردات الآیه الشریفه: طاغوت: صیغه مبالغه  ا ست مانند جبروت و ملکوت از غی یطغی یا از صغا یطغوا ناقص یایی یا ناقص واوی و از ماده طغیان گرفته شده است و اصل آن طغیوت یا طغووت بود لام الفعل مقدم و عین الفعل مؤخر شد طغیوت یا طغووت شد یا (با واو) را قلب به الف کردیم طاغوت شدطاغوت ؛ من أوزان المصادر مثل ملکوت و رهبوت و رحموت فوقع فیه قلب مکانی، بین عینه و لامه  فصیر إلى فلعوت، طیغوت فصار طاغوت ثم ازیل عنه معنى المصدر اسما لطائفه مما فیه هذا المصدر … و یطلق على الواحد و الجمع و المذکر و المؤنث کشأن المصادر.[۹۲] و العروه – از ماده عری یعرو بمعنی تعلق است عرته الحُمی تعروه – تب عارض فلانی شد دسته کوزه و دستیگره طناب را عُروه گویند.[۹۳] و گاهی یک طرف طناب را مانند حلقه قرار می‌دهند که دستگیره باشد وُثقی مونث اوثق است مانند عظمی مونث اعظم و فُضلی مونث افضل یعنی استوارترین دستگیر، دستگیره ایمان است.[۹۴]

{لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ}[۹۵]

شأن نزول : صاحب مجمع البیان می‌فرماید: در شأن نزول این آیه گفته شده است که یکی از انصار مدینه معروف به (ابوالحصین) دارای دو پسر بود یک روز تجّار شام برای فروختن زیتون به مدینه آمدند ؛ و این دو پسر را نصرانی کردند و از دین اسلام خارج نمودند فقال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم «أَبعَدَهُما الله هَما أَوَّلُ مَن کَفَر»؛ خدا آنان را از رحمت خود دور کند اولین فردی هستند که از دین اسلام به کفر گرویدند ابوالحصین خواست آنان را به دین اسلام برگرداند این آیه شریفه نازل شد که (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ).[۹۶] در اصل دین اکراهی نیست؛ زیرا اصل و اساس دین با روح و فکر و اعتقادات و شالوده‎اش بر یقین و گره قلبی استوار است. بنابراین راهی جز منطق و استدالال ندارد. راه راست از بیراهه مشخص شده و دین در تمام مراحل با دلیل عقل و برهان قابل استدلال است و نیازی به اکراه و اجبار نیست.[۹۷] دین که عبارت است از اعتقاد قلبی ممکن نیست تحمیلی باشد زور و زر و شمشیر و قدرت نظامی در جوارح اثر می‌گذارد نه در جوانح ، در جسم اثر می‌گذارد نه در روح چنان‌که در جانب کفر نیز ، چنین است. کفر نیز تحمیلی نیست ،اگر «عمار یاسر» به زبانش اظهار کفر نمود لکن به قلبش ایمان داشت و آیه نازل شد (إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ).[۹۸] (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ) در اصل دین اکراهی نیست لکن در فروع فقهی و حقوقی ، اجبار و اکراه وجود دارد امر به معروف و نهی از منکر و قصاص و دیه و حدود و تعزیرات شاهد مدعی است قال الله الحکیم: (کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ) (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ).[۹۹] (وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما).[۱۰۰] (الزَّانِیَهُ وَ الزَّانی‏ فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَهَ جلْدَهٍ)۱۰۱] و نظیر این آیات از فروع دین است که با اکره انجام می‌شود. بنابراین ، در فروع دین  اکراه و اجبار و جود دارد، لکن در اصول دین ( لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ ) اکراه وجود ندارد البته اسلام در برخی موارد دستور جهاد ابتدائی می‌داد مانند مبارزه با بت‌پرستان قال الله الحکیم (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ).[۱۰۲] با مشرکین مقاتله کنید تا شرک از بین برود و همچنین حهاد دفاعی در برابر افرادی که نقشه نابودی اسلام را داشته‎اند اسلام در برابر آنها می‌ایستاده مانند جنگ بدر و احد و احزاب.

{قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ}[۱۰۳]

«رُشد» و «رَشَد» به معنی هدایت و غَی بمعنی ظلالت و گمراهی از غوی یغوی غیّا گرفته شده و غَی در اصل غَوی بوده واو قلب به یاء و ادغام شده است. این جمله به منزله علّت است برای (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ). اکراهی در اصل دین  نیست؛ زیرا توسط دلائل و براهین و معجزات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم راه از بیراهه مشخص و معیّن شده است.

{فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ}[۱۰۴]

در بین مفسران در باره طاغوت اختلاف است که آیا مراد شیطان است یا مراد کاهنان و ساحران ، بت‎ها می‌باشد یا مراد هر موجود طغیانگر و هر آئینی منحرف و نادرست که جامعه را به فساد بکشاند به نظر می‌رسد که این معنی اخیر (هر چیز ضد ایمان) اقرب به واقع است هر کسی که به طاغوت (طغیانگر، مفسد، ضد دین) کفر بورزد و به خدا ایمان بیاورد به دستگیره محکمی دست پیدا کرده است.[۱۰۵] (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ …) آیه شریفه در اصطلاح علم معانی بیان، تمثیل است به این معنی که هیأت معقوله را به هیأت محسوسه تشبیه می‌کند یعنی مؤمن در حال ایمان در عدم اضطراب، همچون کسی است که بر شتر چموش (سرکش و مست ) سوار شده یا در کشتی شکسته نشسته و هر لحظه مستی آن شتر یا طوفان و امواج دریا او را تهدید می‌کند اما او مسلّح باشد به سلاح حفظ از سقوط و افتادن به زمین یا به دریا اطمینان و آرامش دارد همچنان مؤمنی که قلب خود را از آلودگی کفر و طاغوت و غبار تیره و تاریک شرک به نور ایمان شُست‌وشو داده و در پستی و بلندی روزگار و در پیچ و خم زندگی و تلخی‎ها هیچ اضطرابی ندارد او همچون کوه در برابر حوادث ایستاده است «ألمُؤمِن کَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ لَا تُحَرِّکه الْعَوَاصِفُ».[۱۰۶] در این آیه شریفه از ایمان به (عروه الوثقی) به معنی محکم‌ترین دستگیره‎ها تعبیر شده و در آیه ۱۰۳ سوره آل عمران به (حَبْلِ اللَّهِ) تعبیر شده است «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا».[۱۰۷] طناب محکمی الهی که یک رفش به دست خداست و مؤمن با گرفتن این طناب خود را از مهالک حفظ می‌کند این طناب محکم الهی و این عروه الوثقی گسستنی نیست پاره نمی‌شود ( لاَ انْفِصامَ لَها )و خداوند اقوال شما را می‌شنود و باطن‎ها و ضمائر شما را می‌داند (وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ سلام الله علیه  إنَّهُ قَالَ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏ قَالَ هِیَ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ».[۱۰۸] امام صادق سلام الله علیه  می‌فرماید: عروه الوثقی ؛ایمان به خداوند است «وَ عَنِ الْبَاقِرِ سلام الله علیه  فِی قَوْلِهِ تَعَالَى فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏ قَالَ مَوَدَّتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ».[۱۰۹] امام باقرسلام الله علیه فرمود عروه الوثقی دوستی ما خاندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم است « عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا سلام الله علیه  عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ سلام الله علیه قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَرْکَبَ سَفِینَهَ النَّجَاهِ وَ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏ وَ یَعْتَصِمَ بِحَبْلِ اللَّهِ الْمَتِینِ فَلْیُوَالِ عَلِیّاً بَعْدِی وَ لْیُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لْیَأْتَمَّ بِالْأَئِمَّهِ الْهُدَاهِ مِنْ وُلْدِهِ».[۱۱۰] امام هشتم سلام الله علیه  از پدر و اجداد گرامی خود از امام امیرالمؤمنین سلام الله علیه  نقل می‌کند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود هر کس دوست دارد که سوار کشتی نجات شود و تمسک به دستگیره استوار و طناب محکم الهی پیدا کند باید علی بن ابی‌طالب سلام الله علیه  را دوست داشته باشد و با دشمنانش دشمنی کند و فرزندان (معصوم و هدایت کننده‌اش را) امام خود قرار دهد.[۱۱۱] «عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ سلام الله علیهم اجمعین  قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم الْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ هُمُ الْعُرْوَهُ الْوُثْقَى وَ هُمُ الْوَسِیلَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».[۱۱۲] امام هشتم سلام الله علیه می‌فرماید: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است که فرزندان «ائمه معصومین» امام حسین سلام الله علیه  عروه الوثقی و وسیله الهی ستند. [۱۱۳] خدا سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاریکی‎ها به سوی نور بیرون می‌برد اما کسانی که کافر شدند سرپرستشان طغیانگران هستند که آنان را از نور به تاریکی‌ها بیرون می‌اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ).برند آنان اهل آتش‌اند که خود در آن جاودانند.

مفردات آیه شریفه

«ولیّ» از ماده «وَلَی» به معنی قرب است کسی را گویند که مدیر و مدبّر مولی‌علیه باشد «ولیّ الیتیم» کسی را گویند که یتیم را سرپرستی کند و او را و اموالش را حفظ کند. «والی » کسی را گویند که دین را محافظت و سلمانان را جانبداری نماید (اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ)خدا مؤمنین را هدایت می‌کند و آنان را در اقامه حجت بر دشمنان نصرت می‌دهد و در مقابل طاعات و اعمال صالحه ، ثواب می‌دهد و امور دین و دنیا و آخرتشان را اصلاح ی‌کند.«طاغوت» از ماده غیان گرفته شده، صیغه مبالغه است از «طغی یطغی» یا از «طغا یطغو» مانند جبروت و ملکوت، در اصل طغیوت (یا طغووت) بوده لام الفعل مقدم و عین الفعل مؤخر گردید طیغوت شد یاء قلب به الف گردید طاغوت شد.[۱۱۴] (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ)[۱۱۵] خدا سرپرست مؤمنان است و آنان را از ظلمت‌ها به نور بیرون می‌بردممکن است سؤال شود مگر مؤمنان ظلمت و تاریکی دارند؟ جواب: شأن نزول آیه شریفه ممکن ست درباره مؤمنین زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم باشد که در ابتدا کافر بودند و سپس توسط هدایت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خداوند آنان را به نور ایمان رسانید و برخی از مفسّران می‌گویند مراد از ظلمت‎ها در ؤمنین، گناهان، و شک و شبهه و جهل و اضطراب قلب می‌باشد که خداوند آنها را به عمل صالح و توبه و برهان و اطمینان و توبه و آرامش قلب می‌رساندو برخی دیگر گفته‎اند مراد از ظلمات در مؤمنین اخلاق رذیله است که خداوند آنان را به حاسن اخلاقی و اعمال صالحه متصف می‌نماید.آیا مراد از (اخراج) از (یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ) دفع است یا رفع؟ دفع اسهل و آسان‌تر از رفع است دفع مانع شدن از چیزی است و رفع برداشتن شیء موجود است در روایت وارد شده است « اِدْفَعُوا اَلْبَلاَءَ بِالصَّدَقَهِ » به واسطه «صدقه» بلاء را دفع کنید مانع شوید از آمدن بلا نه آنکه بلا موجود را به صدقه بردارید. صاحب مجمع البیان رحمه الله علیه می‌فرماید: ممکن است این اخراج در آیه شریفه به معنی دفع باشد. سپس مثال می‌زند می‌فرماید: اگر پدری یکی از فرزندان خود را از ارث ممنوع کرد آن فرزند می‌گوید (اخرجنی والدی من میراثه‌ ای منعنی) اخراج به معنی منع است.و در قصه یوسف علیه السلام  آمده است ( إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ) با اینکه یوسف علیه السلام  از آنان نبود و بت‌پرستی نمی‌کرد و در آیه دیگر (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ).[۱۱۶] با اینکه شخص کهن‌سال در ابتدا در کهن‌سالی نبوده تا اکنون به آن حالت اول ردّ بشود چنان‌که در آیه شریفه (وَ کُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها).[۱۱۷] «انقاذ» به معنی اخراج و نجات دادن است و در این آیه شریفه به معنی دفع است نه به معنی رفع؛ زیرا مسلمانان در آتش نبودند تا از آن خارج شوند. البته این معنی در صورتی است که ضمیر (منها) به (النار) برگردد و ممکن است گفته شود که ضمیر به (شفا حفره) بر می‌گردد در این صورت که مضاف کسب تأنیث کرده از مضاف‌الیه و مرجع ضمیر قرار گرفته است «انقاذ » به معنی رفع «برداشتن یء موجود می‌شود» چون مسلمانان لب پرتگاه آتش بودند و خداوند آنان را از پرتگاه آتش و آستانه سقوط در آتش ، نجات داد و ممکن است ؛ اخراج در آیه شریفه به معنی رفع باشد «یعنی برداشتن شیء موجود»و مراد از ظلمات» در مؤمنین «خوف » باشد چنان‌که درباره اصحاب کهف می‌فرماید: (إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ)[۱۱۸] ابتدا آنان ایمان آوردند و با هدایت آنان را زیادتر کردیم و قلب آنان را آرامش دادیم. و می‌توان گفت « خوف » یک درجه از ظلمت است و ظلمت مانند «نور» لفظ مشکک است و دارای درجات می‌باشد.خداوند درباره مؤمنین و علما می‌فرماید: (یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ).[۱۱۹] و درباره مؤمنین حقیقی می‌فرماید: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).[۱۲۰] (وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ).[۱۲۱] … اما کسانی که کافر شدند سرپرستشان طغیانگران هستند که آنان را از نور به تاریکی‌ها بیرون می‌برند، آنان اهل آتش‌اند که خود در آن جاودانند برخی انسان‌ها با سوء اختیار طاغوت را سرپرست خود قرار می‌دهند وگرنه هیچ‌گاه دشمن انسان ولیّ «سرپرست و دوست انسان نمی‌شود» این انسان است که زمینه تسلّط شیطان را بر خود فراهم می‌کند، زنبور عسل روی گل‌ها و لاله‎ها می‌نشیند و از آنها بهره می‌گیرد تا با ایجاد عسل کام مردم را شیرین کند، اما مگس ، روی زخم و چرک و کثافات می‌نشیند طاغوت ، کفار را از نور فطرت به ظلمت کفر می‌کشاند و بیرون می‌برد (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ).[۱۲۲] تسلط شیطان بر آن افرادی است که او را دوست دارند شیطان که در رأس (طواغیت است) پیروان خود را از نور  طرت به تاریکی کفر و گناه و شرک می‌کشاند و می‌توان گفت در حقیقت این تسلط شیطان بر آنها یک عقوبت و کیفر الهی است که خداوند بر پیروان شیطان وارد نموده است (إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ).[۱۲۳] فخر رازی (که از اشاعره جبریّه است) در تفسیر خود به نام «مفاتیح الغیب» برای اثبات مذهب خود (که جبر است) به صدر آیه شریفه (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).[۱۲۴] تمسک نموده می‌گوید :«أجمع المفسرون على أن المراد هاهنا من الظلمات و النور: الکفر و الإیمان فتکون الآیه صریحه فی أن اللّه تعالى هو الذی أخرج الإنسان من الکفر و أدخله فی الإیمان، فیلزم أن یکون الإیمان بخلق اللّه» .[۱۲۵]  از این عبارت استفاده می‌شود که ایشان می‌گوید خداوند، مؤمن را مؤمن کرده؛ زیرا او را از کفر خارج و در ایمان داخل نموده و ایمان مخلوق خداوند است «فیلتزم ان یکون الایمان یخلق الله» سپس می‌گوید اما قوله تعالی (یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ). «فقد ستدلت المعتزله بهذا الآیه علی ان الکفر لیس من الله لأنه تعالی اضافه الی الطاغوت … »[۱۲۶] فخر رازی می‌گوید طائفه معتزله (که مفوضه هستند) برای اثبات مدعی خود به این آیه (وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ) استدلال نموده‎اند زیرا اسناد کفر به طاغوت داده شده پس معلوم می‌شود خداوند کارهای عالم را به غیر خودش واگذار نموده ، و این طاغوت است که شخص کافر را از نور فطرت به ظلمت کفر می‌برد اشکال به کلام فخر رازی آن است که هیچ‌گاه حکم موضوع خود را ایجاد نمی‌کند ، در ابتدا باید موضوع موجود باشد تا حکم شامل آن بشود مانند «اکرم العلما » مثلاً. اگر ما در علم زید شک داشته باشیم که آیا عالم است یا نه نمی‌توانیم به «اکرم العلما»  تمسک کنیم؛ چون تمسک به عام در شبهه مصداقیه صحیح نیست در مورد آیه شریفه (صدر و ذیل آیه شریفه) ابتدا باید مؤمن موجود باشد تا خداوند ولیّ او باشد خداوند نمی‌فرماید مؤمن را من مؤمن کردم، بلکه می‌فرماید: من ولیّ (و سرپرست) مؤمن هستم پس مؤمن باید ایمان به خدا بیاورد تا خدا او را سرپرستی کند و هدایت بیشتری بنماید.درباره قصه اصحاب کهف آمده است (إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ) ابتدا آنان ایمان آوردند و ما هدایت آنان را زیادتر کردیم و آرامش قلبی به آنها بخشیدیم و این اصحاب کهف بودند که زمینه هدایت بیشتر و آرامش قلبی را برای خود فراهم کردند. پس عبد، محبور نیست ، بلکه در اعمال خود «چه طاعت و چه معصیت» مختار است.و همچنین ذیل آیه شریفه دلیل بر مدعای معتزله (که معوضه هستند) نمی‌شود؛ زیرا آیه دلالت ندارد که طاغوت (مانند شیطان و مانند بت و بت‌پرستی) کافر را کافر کرده، بلکه می‌فرماید: ولیّ کافر ؛طاغوت است ، شخص کافر زمینه تسلّط شیطان (یا صنم) را بر خود فراهم می‌کند (إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ)[۱۲۷] و شیطان در قیامت، به جهنمی‎ها می‌گوید : (فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ)[۱۲۸] مرا ملامت نکنید، خودتان را ملامت کنید که دعوت مرا به گناه پذیرفتید و دعوت خدا را به اطاعت نپذیرفتید. اشاعره (که جبری هستند و آنها را فرقه مُجبره گویند) تابع ابوالحسن اشعری (متوفی ۳۳۰) می‌باشند و پیروان او مانند ابوبکر باقلانی و غزالی و سیّد شریف جرجانی و …، معتقد بودند که صفات حق تعالی زائد بر ذات او هستند و چون موصوف، قدیم الوجود است صفات او نیز از قدماء می‌باشد و لذا به (قدمای ثمانیه) قائل بودند.و معتزله (که آنها را فرقه مفوّضه گویند) تابع ابوالحسین بصری (محمد بن علی الطیب البصری) متوفی (۴۳۶ ق) می‌باشد.معتزله معتقد بودند که صفات حق عین ذات حق ستند، نهایت؛ چون واجب الوجود بسیط من جمیع الجهات است داشتن صفت مستلزم نوعی تکثر است ناچار مسئله نیابت را مطرح کرده‎اند و گفته‎اند (ذات عاری از صفات) کار ذات واجد الصفات را انجام می‌دهد و به تفویض قائلند.[۱۲۹] این دو طایفه (اشاعره و معتزله) در جانب افراط و تفریط قرار گرفته‎اند.اشاعره (که جبری هستند) می‌گویند همه اعمال دست خداوند است و اگر شخص صالح، اعمال صالحه انجام می‌دهد همچون زنبور عسل است که عسل می‌سازد و نمی‌تواند این روش خود را تغییر دهد و اگر شخص عاصی اعمال فاسده انجام می‌دهد همچون عقرب است که نیش می‌زند و زهر می‌باشد. [۱۳۰] پس انسان در اعمالش مجبور است نه مختار معتزله (که مفوّضه هستند) می‌گویند خداوند همه اعمال را به اختیار انسان‎ها قرار داده و خود هیچ دخالتی ندارد همچون بنّا و مهندس که ساختمانی را بسازد و آن را تحویل صاحب ساختمان دهد. ولی علمای شیعه به متابعت از اهل‌بیت( می‌گویند «لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» علمای شیعه می‌فرمایند: مستفاد از آیات و روایات آن است که بشر فاعل مختار است و سعات و شقاوت به دست خود اوست. «بحول الله قوته اقوم و اقعد».نمازگزار در نمازهایش هنگام برخاستند و نشستن این ذکر را می‌گوید که حول و قوه دست خداوند است، لکن قیام و قعود سعادت و شقاوت بهشت و دوزخ دست خود بشر است. بنابراین عمل صالح با عمل فاسد هرچه هست دست خود انسان است و نمی‌توان به خداوند نسبت داد قال الله الحکیم (مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ).[۱۳۱] امام هادی سلام الله علیه  در رد طائفه مُجبره فرموده است :«فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مُجْبَرٌ عَلَى الْمَعَاصِی فَقَدْ أَحَالَ بِذَنْبِهِ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ ظَلَّمَهُ فِی عُقُوبَتِهِ».[۱۳۲] اگر سعادت و شقاوت (آن طوری که فرقه مجبره می‌گویند) ذاتی باشد، ارسال انبیاء علیهم السلام  و انزال کُتب لغو می‌شود و اساس تحسین و تقبیح عقلی که عقلاء برای حفظ نظام خود به آن پایبند هستند بر هم می‌خورد و امر به دعا در شرائع مخصوصاً در اسلام بیهوده و بی‌فایده است. اگر سعادت و شقاوت ذاتی باشد – انقلاب ذات محال است و حال آنکه می‌بینیم در تاریح برخی از افراد منقلب شده‎اند همچون حرّ بن یزید ریاحی که در ابتدا طرفدار امویان بود و از حکومت ظالمانه وخودسر یزیدیان طرفداری می‌کرد ولکن سرانجام کارش به نیکی و خوبی تمام شد و از یاوران امام حسینm گشت ولکن زُبیر (پسر عمه امام امیرالمؤمنین سلام الله علیه  بالعکس با اینکه از خوبان و دوستان اهل‌بیت علیهم السلام  بود، لکن سرانجام در جنگ جمل مقابل امام سلام الله علیه  ایستاد و کارش به تباهی کشید و در زمره مخالفان اهل‌بیت علیهم السلام  قرار گرفت. بنابراین انسان فاعل مختار است و سعادت و شقاوت را خودش اختیار می‌کند چنان‌که در نماز می‌گوید « بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ اقُومُ وَ اقْعُدُ». گرچه حول و قوه به دست خداوند است اما قیام و قعود (سعادت و شقاوت و بهشت و دوزخ به عمل خود انسان است). قال الله الحکیم (إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً)[۱۳۳] ما راه را به انسان نشان دادیم و این انسان یا سپاس‌گزار است و یا ناسپاسی می‌کند.قابیل برادر کوچک‌تر خود «هابیل» را به خاطر حبّ دنیا کشت و برادران یوسف علیه السلام  را از جهت حسد به چاه انداختند آیا ارتکاب این گناهان از روی جبر بوده؟ نه بلکه از روی اراده و اختیار بوده و اگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم  در صحیحه کنانی فرمود «الشَّقِی مَنْ شَقِی فِی بَطْنِ ِ أُمِّهِ وَ السَّعِیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّه» این روایت را امام هفتم سلام الله علیه  در صحیحه ابن ابی‌عمیر معنی کرده است که « الشَّقِیُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِیَاءِ وَ السَّعِیدُ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاءِ».خداوند می‌داند این طفل در رحم مادر هنگامی که به دنیا آمد راه شقاوت را انتخاب می‌کند و آن طفل راه سعادت را و علم حق تعالی، دلیل بر جبر و علّت بر عصیان و طاعت نیست.[۱۳۴] مانند علم آموزگار می‌داند که این دانش‌آموز در آخر سال رفوضه و آن دانش‌آموز قبول خواهد شد. علم آموزگار ، دلیل بر رد یا قبول دانشجو یا دانش‌آموز نمی‌شود، بلکه تلاش و کوشش سبب قبولی و ترک تلاش و کوشش سبب رد دانش‌آموز است. [۱۳۵] اگر گفته شود که اراده اختیاری نیست جواب آن است که مقدمه اراده جزم (تصدیق بقائده) و عزم (شوق مؤکد) اختیاری است و نتیجه تابع اخس مقدمات است چنان‌که در بحث تجری در مبحث علم اصول ثابت شده است.[۱۳۶] تو گر میکنی اختر خویش را بد             مدار از فلک چشم نیم اختری را

بنابراین انسان فاعل مختار است نه مجبور قال الله الحکیم: {إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا}[۱۳۷]

 

والحمد الله رب العالمین

سید محمد تقی دیباجی اصفهانی

[۱] سوره بقره  آیه ۲۵۵
[۲] . المیزان، ج ۲، ص ۳۵۵٫
[۳] . سفینه البحار، ج ۷، ص ۴۶۹٫
[۴] . مجمع البیان، ج ۱ و ۲، ص ۶۲۶٫
[۵] . مجمع الیبان، ج ۱ و ۲، ص ۶۲۶٫
[۶] . مفاتیح الغیب، ج ۳، ص ۵٫
[۷] . مجمع البیان، ج ۱ و ۲، ص ۶۲۶٫
[۸] . همان؛ تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، ج ۱۱، ص ۳۹۶٫
{۹} مجمع البیان، ج ۱ و ۲، ص ۶۲۶٫
[۱۰] . مجمع البیان، ج ۱ و ۲، ص ۶۲۶٫
[۱۱] . سفینه البحار، ج ۷، ص ۲۶۵٫
[۱۲] . حاشیه مفاتیح الجنان، ص ۳۱۴٫
[۱۳] . سفینه البحار، ماده کحل، ج ۷، ص ۴۴۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۴۴۶٫
[۱۴] . مجمع البیان، ج ۱ و ۲، ص ۶۲۶٫
[۱۵] . بحار الانوار، ج ۸۹، ص ۲۶۵؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج ۲، ص ۱۰۴٫
[۱۶] . مجمع البحرین، ص ۳۱۱ طبع قدیم.
[۱۷] . مستدرک سفینه البحار، ج ۹ ص ۹۷٫
[۱۸] . در اقل اکثر استقلالی (تکلیف متعدد است) و مشهور نسبت به اکثر، برائت جاری می‌کند و در اقل و اکثر ارتباطی مرحوم شیخ قائل به برائت است و صاحب کفایه رحمه الله علیه  قائل به احتیاط عقلی است.
[۱۹] العروه ج ۳ ص ۴۰۱
[۲۰] . العروه، ج ۳، ص ۴۰۱، طبع جامعه مدرسین.
[۲۱] . وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، ج ۸، ص ۱۷۱، ب ۴۷، من الصلوات المندوبه.
[۲۲] . تهذیب الاحکام للسیّد السبزواری رحمه الله علیه ، ج ۳، ص ۳۷۳٫
[۲۳] . بقره/ ۲۵۵٫
[۲۴] . صافات/ ۳۵٫
[۲۵] . بقره/ ۱۶۳٫
[۲۶] . انبیاء/ ۸۷٫
[۲۷] . نحل/ ۲٫
[۲۸] . کنز العمال، ج ۱٫
[۲۹] . البحار، ۹۳٫
[۳۰] . البحار، ج ۳، ص ۷٫
[۳۱] . مفردات آیه الشریفه (اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ)
(اللَّهُ) علم بالغلبه است، موصوف واقع می‌شود اما صفت واقع نمی‌شود علم مشتق است از ماده اَلَه یألُهُ (مانند کَتَبَ یکتُبُ) به معنی عبادت یا به معنی تخیر چون عقول از شناخت او متحیّر است. اصل آن اله بوده به معنی مألوه مانند کتاب به معنی مکتوب الف و لام تعریف بر آن اضافه و همزه‌اش حذف شد و برخی از اُدبا آن را علم مرتجل می‌دانند نه علم مشتق (الدّر المصون، ج ۱، ص ۲۵). (الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ) «حّیِ» صفت مشبهه است «حَییٌ» «حَییٌ» بوده بر وزن حَذِر و خَشِ – از ماده حَییَ یَحیی مانند رضیَ یَرضی و الف و لام – مفید حصر است هو الحیّ (مانند زید الشجاع) «حیّ» منشاء  صفات جمال و جلال (صفات ثبوتیه و سلبیه است) (قَیّوم) صیغه مبالغه است در اصل «قیووم» بوده «واو» قلب به «یاء» و ادغام شد به معنی کثیر القیام – دائم القیام قوام همه عالم وجود به دست اوست لازمه‌اش آن است که او را خواب نمی‌گیرد. کلمه قیّوم» سه مرتبه در قرآن آمده و در هر سه مورد با کلمه «حیّ» ذکر شده گفته شده این دو اسم – اسم اعظم الهی است قوام عالم وجود به دست اوست.( قیّوم) از صفات فعل است مانند خالق و رازق محیی ممیت نه از صفات ذات مانند عالم و قادر.
[۳۲] المیزان، ج ۱، ص ۴۰۱
 [۳۴] . بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۲۵٫
[۳۵] . تفسیر ابن عاشور التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۴۹۴٫
[۳۶] . مفردات آیه:
«سِنه» به معنی نعاس خواب سبک از ماده وَسَنَ یَسِن سنه مانند وَعَدَ یَعد و وعد – و مانند وَصَل یَصلُ صِله – وصل مصدر آن سِنه و وسَن می‌باشد.
[۳۷] . انعام/ ۶۰٫
[۳۸] . الکافی، ج ۲، ص ۵۳۹؛ البحار، ج ۷۴، ص ۲۰۴٫
[۳۹] سوره انعام آیه ۶۰
[۴۰] . تفسیر الکاشف، ج ۳، ص ۲۰۱٫
[۴۱] . آل عمران/ ۶۰٫
[۴۲] . سوره یس آیه ۵۲٫
[۴۳] . سوره حج آیه ۶۴٫
[۴۴] . سوره جحد، آیه ۶٫
[۴۵] مختصر المعانی ص ۷۰ طبع قدیم
[۴۶] سوره ق آیه ۶
[۴۷]
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند     همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری  شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
[۴۸] . سوره یونس آیه ۳٫
[۴۹] . سوره الرحمن آیه ۲۹٫
[۵۰] . بحار الانوار، ۳، ص ۳۰۴٫
[۵۱] . سوره اسرا ایه ۷۹٫
[۵۲] . المیزان، ج ۱۳، ص ۱۷۶٫
[۵۳] . البحار، ج ۳، ص ۳۰۷٫
[۵۴] . فتح المجید، ص ۲۱۱؛ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۳۲ ذیل آیه ۴۸ سوره البقره.
[۵۵] . سوره آیه ۱۸٫
[۵۶] . البراهین الجلیه، ص ۸۳؛ تفسیر نمونه ج ۱، ص ۲۴۲٫
[۵۷] . تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۴۵ از کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب سید محسن امین، ص ۲۶۹٫
[۵۸] . سوره ص، آیه ۱۸٫
[۵۹] . بقره/ ۴۸٫
[۶۰] . سباء/ ۲۳٫
[۶۱] . بقره/ ۲۵۵٫
[۶۲] . یوسف/ ۹۷ – ۹۸٫
[۶۳] . کافی، ج ۲، ص ۴۷۷٫
[۶۴]
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ            از یمن دعای شب و ورد سحری بود
دوش در وقت سحر از غصه نجاتم دادند   واندر آن ظلمت شب از غصه نجاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی      آن شب قدر که این تازه براتم دادند
[۶۵] . بقره/ ۲۵۵٫
[۶۶] . تفسیر المنار، ج ۳، ص ۳۱ -۳۲٫
[۶۷] . تفسیر تسنیم، ج ۱۲، ص ۱۲۰٫
[۶۸] . یوسف/ ۹۷٫
[۶۹] . یوسف/ ۹۶٫
[۷۰] . کشف الارتیاب نقل از فتوی الغرائب و کفایه الشعبی و مطالب المؤمنین و خزانه الروایه ص ۳۴۹
[۷۱] . بقره/ ۲۵۵٫
[۷۲] . تفسیر البرهان، ج ۳، ص ۵۷۱ و ۵۷۴٫
[۷۳] . ضحی/ ۵٫
[۷۴] . مجمع البیان، ج ۹ و ۱۰، ص ۷۶۵٫
[۷۵] . بحار الانوار، ج ۸، ص ۳۴،عن الخصال.
[۷۶] . بحار الانوار، ج ۸، ص ۳۶،عن الامالی.
[۷۷] . بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۶۵٫
[۷۸]
گر نگاهی به ما کند زهرا                 درد ما را دوا کند زهرا
بر دل و جان ما صفا بخشد           گر نگاهی به ما کند زهرا
کم مخواه از عطای بسیارش    کانچه خواهی عطا کند زهرا
این مقام کنیز او باشد                 تا دگر خود چها کند زهرا
چهر پوشد ز مرد نابینا              تا به این حد حیاء کند زهرا
جان خود را و محسن خود را           در ره دین فدا کند زهرا
روز محشر که از شفاعت خویش     حشر دیگر بپا کند زهرا
همچو مرغی که دانه برچیند        دوستان را جدا کند زهرا
چه شود گر ز رحمت بسیار          حاجت ما را روا کند زهرا
[۷۹] . انبیاء/ ۲۷٫
[۸۰] . بقره/ ۲۵۵٫
[۸۱] . جن/ ۲۶٫
[۸۲] . مجمع البیان، ج ۱ و ۲، ص ۶۲۸٫
[۸۳] . بقره/ ۲۵۵٫
[۸۴] . معانی الاخبار، ص ۳۰؛ بحار الانوار، ج ۴، ص ۸۹٫
[۸۵] . بحار الانوار، ج ۱۰، ص ۱۸۸٫
[۸۶] . سفینه البحار، ج ۷، ص ۴۶۸٫
[۸۷]
چرا این ثابت است آن منقلب نام                که گفت اینرا بجنب آنرا بیارام
در این محرابگه معبودشان کیست     از این آمد شدن مقصودشان چیست
چه می جویند از این محمل بریدن    چه می خواهند از این محمل کشیدن
مرا بر سر گردون رهبری نیست   جز این کاین نقش دائم سر سری نیست
از آن چرخه که گرداند زن پیر                       قیاس چرخ گردنده همی گیر
اگر چه آب و خاک و باد و آتش                  کنند آمد شدین با یکدگر خوش
ولی تا زو خط فرمان نیاید                        به شخض هیچ پیگر جان بتابد
کنند آمد شدی با یکدیگر خوش               به شخص هیچ پیکر جان نیاید
                                                                           نظامی گنجوی
[۸۸] . بقره/ ۲۵۵٫
[۸۹] . فاطر/ ۴۱٫
[۹۰] . نهج البلاغه، خطبه ۱، ترجمه فیض الاسلام، ص ۲۵٫
[۹۱] . بقره/ ۲۵۶٫
[۹۲] . مجمع البیان، ج ۱، ص ۶۳۰؛ التحریر التنویر، ج ۲، ص ۵۰۲٫
[۹۳] . مجمع البیان، ج ۱، ص ۶۳۰٫
[۹۴] . عروه بضم عین – دستیگره دلو – دستگیره کوزه دستگیره طناب – یک طرف طناب را حلقه قرار می‌دهند به منزله دستیگیره می‌شود.
[۹۵] . بقره/ ۲۵۶٫
[۹۶] . مجمع البیان، ج ۱ و ۲، ص ۶۳٫
[۹۷] .
راه هست و چاه است و دیده بینا و آفتاب
چندین چراغ دارد و بیراهه می‌رود
تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
[۹۸] . سوره نحل  آیه ۱۰۶٫
[۹۹] . بقره/ ۱۷۹٫
[۱۰۰] . مائده/ ۳۸٫
[۱۰۱] . نور/ ۲٫
[۱۰۲] . بقره/ ۱۹۳٫
[۱۰۳] . بقره/ ۲۵۶٫
[۱۰۴] . بقره/ ۲۵۶٫
[۱۰۵] . استمسک به معنی تمسک «سین و تاء » بجهت تأکید اضافه شده و از باب تفعل به باب استفعال رفته است مانند (فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ ) آل عمران/ ۱۹۵ که به معنی اجاب می‌باشد و سین و تاء برای تأکید اضافه شده است.
[۱۰۶] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۴ ص ۶۷٫
[۱۰۷] . آل عمران/ ۱۰۳٫
[۱۰۸] . البحار، ج ۳، ص ۲۷۹؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۶۴٫
[۱۰۹] . البحار، ج ۳، ص ۲۷۹؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۶۳٫
[۱۱۰] . بحار الانوار، ج ۳، ص ۲۷۹٫
[۱۱۱] . البحار، ج ۳، ص ۲۷۹؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۶۳٫
[۱۱۲] . عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۵۸؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۶۳٫
[۱۱۳] . بقره/ ۲۵۷٫
[۱۱۴] . الدر المصون، ج ۲، ص ۵۴۸٫
[۱۱۵] . بقره/ ۲۵۷٫
[۱۱۶] . نحل/ ۷۰٫
[۱۱۷] . آل عمران/ ۱۰۳٫
[۱۱۸] . کهف/ ۱۳٫
[۱۱۹] . مجادله/ ۱۱٫
[۱۲۰] . انفال/ ۲٫
[۱۲۱] . بقره/ ۲۵۷٫
[۱۲۲] . نحل/ ۹۸ – ۱۰۰٫
[۱۲۳] . اعراف/ ۲۷٫
[۱۲۴] . بقره/ ۲۵۷٫
[۱۲۵] . التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۱۸ طبع قدیم.
[۱۲۶] . التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۰٫
[۱۲۷] . نحل/ ۹۸ – ۱۰۰٫
[۱۲۸] . ابراهیم/ ۲۲٫
[۱۲۹] . شرح باب حادی عشر ترجمه علاّمه مصطفوی، ص ۶۱؛ شرح منظومه شهید مطهری، ج ۲، ص ۱۵۶٫
[۱۳۰] و نیش عقرب نه از ره کین است             اقتضای طبیعتش این است
[۱۳۱] . فصلت/ ۴۶٫
[۱۳۲] . بحار الانوار، ج ۵، ص ۷۱؛ تحف العقول، ص ۴۶۱٫
[۱۳۳] . انسان/ ۳٫
[۱۳۴] . الکافی، ج ۸، ص ۸۱؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۷؛ بحار الانوار، ج ۵، ص ۱۵۳٫
[۱۳۵]
این نکته نگوید آنکه او اهل بود      زیرا  که جواب شبهه‌اش سهل بود.
علم ازلی علت عصیان کردن                  نزد عقلاء ز غایت جهل بود
[۱۳۶]
تو گر می‌کنی اختر خویش را بد
درخت تو گر بار دانش بگیرد
بسوزند چوب درختان بی‌سر
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
اگر تو از آموختن سر نتابی
    مدار از فلک چشم نیک‌اختری را
          به زیر آوری چرخ نیلوفری را
سزا خود همین است مربی بری را
     رون کن ز سر باد خیره سری را
      بجوید سر تو همی سروری را
                                                                                                      ناصر خسرو
[۱۳۷][۱۳۷] . انسان/ ۳٫

بازدیدها: ۷۷۸

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*