اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
خانه » اسلایدشو » حمزه سیدالشهدا کیست؟

حمزه سیدالشهدا کیست؟

گریه ی پیامبر(صل الله علیه و آله) بر حمزه سیدالشهدا

پس از پایان نبرد، رسول خدا(ص) سراغ حمزه را گرفت. اصحاب از شهادت حمزه به پیامبر خبر دادند. پیامبر(ص) شخصى را فرستاد تا پیکر او را شناسایى کند. او رفت و جنازه ی حمزه را یافت، اما وقتى دید بدن وى را تکه تکه کرده اند، نتوانست این خبر را به پیامبر برساند. درنتیجه، نزد پیامبر نیامد. پس از مدتى انتظار، رسول خدا(ص) حضرت على(ع) را فرستاد. امیرمؤمنان، على(ع) نیز با دیدن آن صحنه ی دل خراش نتوانست خبر را به پیامبر بدهد. پس رسول خدا(ص) خود به جست و جوى بدن عمویش، حمزه پرداخت. وقتى بالاى سر وى رسید و آن منظره را دید، اشک از چشمانش فروریخت و در سوگ او بسیار اندوهگین شد. آن گاه با یک دنیا غم فرمود: «هرگز در موقعیتى نبوده ام که به اندازه ی امروز مرا به خشم آورده باشد. پس چنانچه خداوند مرا بر قریش چیره کند، [به جاى حمزه] هفتاد تن از مردان آنان را خواهم کشت».(۱)
ناگاه جبرئیل از سوی خداوند چنین وحى آورد: وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ؛(۲) «اگر به مجازات مى رسانید، درست همان گونه باشد که مجازات شده اید و اگر صبر کنید، این براى صبرکنندگان بهتر است».
و پیامبر که رحمهٌ للعالمین است، بى درنگ فرمود: «اى پروردگارم، صبر مى کنم».(۳) سپس به پیکر مثله شده ی حضرت حمزه روى کرد و چنین فرمود: «اى حمزه، ای عموى رسول خدا، اى شیر خدا و شیر رسولش، کارت نیکو بود و سختى ها را برطرف ساخت. تو از حریم رسول خدا حمایت و دفاع مى کردی؛ تا آنجاکه جانت را براى اسلام فدا ساختى. اینک در بهشت برین، در جوار رحمت حق قرار داری. اینک به خشنودى خدا دست یافته و جاودانه سعادتمند شده اى».(۴)
آن گاه ردایى را که بر دوش داشت، روى جسد حمزه افکند. آن ردا بر قامت حمزه کوتاه بود؛ به گونه اى که اگر سرش را مى پوشاند، پاهایش بیرون مى ماند و اگر پاها را می پوشاند، سر مبارکش نمایان مى شد. پس به ناچار ردا را بر سر حمزه کشید و پاهایش را با گیاهان بیابان پوشاند. سپس فرمود: «اگر نه آن بود که صفیه (خواهر حمزه) محزون مى شد، یا این عمل پس از من سنت مى شد، همانا جسد حمزه را میان صحرا مى گذاشتم که درندگان و مرغان هوا او را بخورند تا در روز قیامت از شکم آنان محشور شود؛ زیرا مصیبت هرچه بزرگ تر باشد، ثوابش بیشتر است».(۵)
این فاجعه به اندازه اى بزرگ بود که پیامبر(ص) عمه ی بزرگوار خویش، صفیه را از دیدن جنازه ی برادرش که زنان مشرک، آن را بازیچه ی هوس هاى خود قرار داده و مثله کرده بودند، بازداشت. وقتى صفیه دختر عبدالمطلب، به میدان نبرد آمد تا جنازه ی برادرش را ببیند، رسول خدا(ص) به پسرش، زبیربن عوام فرمود: «به سراغش برو و او را برگردان تا آنچه بر سر برادرش آمده است، نبیند». وى سراغ مادر رفت و گفت: «مادرم! رسول خدا(ص) به تو فرمان مى دهد که بازگردى». او گفت: «چرا مرا بازگرداند، درحالى که خود مى دانم که برادرم مثله شده و این در راه خداست، و ما چه بسیار بر این امر خشنود و بردباریم و ان شاءالله صبر و خویشتن داری نشان خواهم داد».
پس زبیر نزد رسول خدا(ص) بازگشت و آن حضرت را از آنچه مادرش گفته بود، آگاه ساخت. رسول خدا(ص) فرمود: «راه او را باز بگذارید». بدین ترتیب، صفیه کنار جسد برادر آمد، بدان نِگریست و گریست؛ بر آن نماز گزارد؛ کلمه ی استرجاع بر زبان آورد و برایش آمرزش طلبید.(۶)
پیامبر نیز دردمندانه گریست. سپس برای حمزه مغفرت طلب کرد و فرمود: «اى حمزه! هرگز چنین مصیبت زده نخواهم شد و داغ مصیبت هیچ کس چون مصیبت تو نیست».(۷)
سپس پیامبر به صفیه رو کرد و فرمود: شاد باش که جبرئیل مرا خبر داده حمزه را در هفت آسمان، اسدالله و اسد رسوله (شیر خدا و شیر رسولش) خواندند».(۸)

h.hamze-1

وداع با پیکر حمزه سیدالشهدا

رسول خدا(ص) وقتى پیکر غرقه به خون حضرت حمزه را در میدان احد دید، عباى خویش را بر روى وی افکند و براى آخرین بار با پیکر حمزه سیدالشهدا وداع کرد. قرار بر آن شد که شهدا را در همان محل نبرد، در دامنه ی کوه أحد به خاک سپارند. پیامبر اسلام، نخست بر پیکر حمزه نماز خواند. سپس پیکر پاک دیگر شهیدان را یک به یک کنار جسد حمزه گذاشت و بر آنان نماز خواند.
بنابراین، بر پیکر مبارک حضرت حمزه به اندازه ی شهداى احد، هفتاد نماز خوانده شد و این افتخار بزرگ براى حمزه سیدالشهدا بود. هنگام دفن شهدا، پیامبر خدا حمزه را با پیکر پاره پاره، در همان لباس هاى خون آلودش به خاک سپرد و پیش از دفن، رداى خویش را بر او پیچید. به توصیه ی پیامبر، شهیدانى را که باهم دوست بودند، در یک قبر دفن کردند. حضرت، حمزه را نیز با عبدالله بن جحش، خواهرزاده ی حمزه که به یکدیگر بسیار محبت داشتند، در یک قبر گذاشت.(۹)

سوگوارى براى حمزه سیدالشهدا

پس از پایان نبرد اُحد، وقتى رسول خدا(ص) از کوچه هاى مدینه مى گذشت، مردم را دید که براى عزیزان شهید خود سوگوارى مى کنند. قلب پیامبر از دو غم مى سوخت، نخست شهادت مجاهدان اُحد و سپس غربت حمزه سیدالشهدا و این غم، زمانى که دید کسى براى حمزه عزادارى نمى کند بیشتر شد. وقتى انصار به ناراحتى رسول خدا پى بردند، خانواده هاى خود را به خانه ی حمزه فرستادند تا براى او عزادارى کنند. ازآن پس، میان عرب رسم شد که وقتى مصیبتى بر آنان وارد مى شد، نخست بر جناب حمزه نوحه مى خواندند؛ سپس بر مصیبت خویش مى گریستند.(۱۰)

حمزه سیدالشهدا؛ سواره ی محشر

پیامبر اکرم(ص) درباره ی حمزه مى فرماید: «یکى از کسانى که در روز قیامت سواره وارد محشر مى شود، عمویم حمزه است. شیر خدا و شیر رسولش که سواره بر ناقه ی «عضبا»(۱۱) مى آید».(۱۲)
زیدبن ارقم از پیامبر(ص) شنیده است که به على(ع) مى فرماید: «تو امام و جانشین پس از منی و دو پسرت نیز امام و سید جوانان بهشت اند. سپس از فرزندان حسین(ع) نه تن امام معصوم اند و قائم ما اهل بیت از آنان است. اى على، در صحنه ی اى از قیامت، هیچ کس به جز ما چهار تن سواره نیست».
مردى از انصار پرسید: «آنان چه کسانى اند؟»
حضرت فرمود: «من که بر داب? الله، یعنى براق سوارم. برادرم صالح که بر ناق? الله، همان که دست و پایش را بریدند، سوار است. عمویم حمزه که بر ناقه ی عضبا، سوار است و برادرم على که بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت سوار است».(۱۳)
در حدیثى دیگر چنین آمده است:
على(ع) در آن روز بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت سوار است و دو حُله از نور بر تن دارد که یکى را بر دوش افکنده و دیگرى را به خود پیچیده است. او درحالى که پرچم حمد را به دست چپ گرفته، به سوى بهشت مى راند؛ اما بدین سان: حمزه در سمت راست، جعفر در سمت چپ، فاطمه از پیش روی و حسن و حسین در فاصله ی میان على و فاطمه استقرار یافته اند. در این هنگام، نداکننده ای در فضاى بى کران قیامت ندا مى دهد: کجایند دوستان و کجایند دشمنان؟ این على بن ابى طالب است که همراه کتابش در دست راست، آهنگ بهشت دارد.(۱۴)

پرچم الله اکبر در دست حمزه سیدالشهدا

پیامبر(ص) جایى دیگر، در شأن و عظمت مقام حمزه سیدالشهدا هنگام قیامت مى فرماید:
روز قیامت چهار پرچم به من داده مى شود: پرچم حمد را خود به دست می گیرم؛ پرچم «لا اله الا الله» را به دست على(ع) مى دهم و او پیشاپیش گروهى از مردم که پس از اندکى حساب وارد بهشت مى شوند، قرار مى گیرد؛ پرچم «الله اکبر» را به دست عمویم حمزه مى سپارم و او پیشایش گروهى دیگر قرار مى گیرد؛ و پرچم «سبحان الله» را به دست جعفر مى سپارم. پشت سر او نیز عده اى دیگر خواهند ایستاد. آن گاه در برابر امت خویش مى ایستم تا از آنان شفاعت کنم.(۱۵)

شفاعت حمزه سیدالشهدا در قیامت

رسول خدا(ص) فرمود:
روز قیامت گروه بسیارى از مردم کنار پل صراط دیده مى شوند که شمار آنان را کسى جز خداوند نمى داند. اینان همه دوستداران حمزه اند و بسیارى از آنان گنهکار و خطاکارند. در آن روز، على(ع) نیزه اى را که به وسیله ی آن، حمزه در دنیا با دشمنان خدا مى جنگید، به او داده، مى گوید: «اى عموى رسول خدا، با نیزه ات آتش دوزخ را از برابر دوستانت دور ساز؛ چنان که در دنیا دشمنان خدا را از دوستان خدا دور مى ساختى».
حمزه سیدالشهدا نیزه را گرفته، پیکان آن را در دیوارى از آتش که بین دوستانش و راه بهشت (صراط) حایل شده است، قرار مى دهد. سپس یک باره آن را از جاى برکنده، دیوار آتشین را به اندازه ی مسیرى پانصدساله کنار مى زند. آن گاه به کسانى که در دنیا دوستدار و رهروانش بوده اند، مى گوید: «با آسودگى خیال و امنیت کامل از صراط بگذرید. سپس به گونه اى که آتش از ایشان فاصله گرفته و هراس و ترس قیامت از آنان دور شده است، همگى با احساس سرفرازى و پیروزى به بهشت وارد مى شوند.(۱۶)

سرگذشت قاتل حمزه سیدالشهدا

وقتى که جنگ احد پایان یافت، وحشى، قاتل حمزه، بنابر قرار آزاد شد و در مکه بود تا آن گاه که رسول اکرم(ص) مکه را فتح کرد. دراین هنگام، وحشى از ترس جانش به طایف گریخت. وقتى طایف نیز به دست مسلمانان فتح شد، وحشى درپى آن بود که به شام برود و از دریا گذشته، به مکان هاى دورى برود که دیگر آوازه ی لشکر اسلام را نشنود. یکى از دوستانش گفت: «نمى توانى از چنگ سپاهیان محمد(ص) بگریزى. راه نجات تو این است که مسلمان شوى». او نیز ناگزیر نزد پیامبر(ص) آمد و شهادتین بر زبان جارى کرد.
حضرت فرمود: «تو وحشى نیستى؟» عرض کرد: «چرا، من وحشى هستم». فرمود: «چگونه حمزه را کشتى؟» وحشى عین جریان را بازگفت. پیامبر متأثر شد و فرمود: «تا زنده ای روی تو را نبینم؛ زیرا مصیبت جان گداز عمویم، حمزه به دست تو انجام شده است».
وحشى تا زمان ابوبکر ظاهر نشد و در حکومت او، هنگام جنگ با «مسیلمه ی کذاب» حربه اى به سوی او پراند و وى را کشت. مسلمانان از قتل مسیلمه خوش حال شدند. وحشى مى گفت: «بهترین خلق را من کشتم و بدترین خلق را نیز من کشتم!»(۱۷)
شرکت وحشى در نبرد مسیلمه، مطلبى است که خودش ادعا مى کند، ولى ابن هشام مى گوید: «وحشى در پایان عمر به سان زاغ سیاهى بود که براثر شراب خوارىِ پیوسته، مسلمانان از او متنفر بودند. در زمان خلافت عمر، چندین بار شراب خورد و او را حد زدند. سرانجام نیز از ترس مجازات، متوارى شد. براثر عمل هاى ناشایست نامش را در دفتر ارتش خط زدند و عمر خطاب مى گفت: «قاتل حمزه نباید در سراى دیگر رستگار شود».(۱۸)
او در زمان خلافت معاویه، پیرى خرفت و کودن شده بود و به سبب شراب خوارى، مسلمانان از او متنفر بودند.(۱۹)

زیارت مزار حضرت حمزه سیدالشهدا

پس از جنگ احد و شهادت حمزه و جمعى از رزمندگان اسلام، مدفن آن شهیدان زیارتگاه مؤمنان شد. رسول اکرم(ص) مردم را به زیارت شهدا، به ویژه حمزه سیدالشهدا توصیه کرد. خود حضرت نیز به زیارت آنان مى رفت و بر ایشان چنین سلام مى داد: السّلامُ عَلیکم بِما صَبَرتُم فَنِعم عَقُبَى الدّار؛(۲۰) «سلام بر شما، به سبب صبر و مقاومتى که کردید. پس خانه ی آخرت چه جایگاه خوبى است».
در نقلى دیگر آمده است که رسول خدا(ص) در زندگى به زیارت قبر حمزه سفارش فرمود و خود را به قبر حمزه و شهدا مى چسبانید. فاطمه(س) نیز پس از وفات آن حضرت، صبح نزد قبر حمزه مى رفت و شامگاه باز می گشت. مسلمانان نیز براى زیارت و هم نشینی او، نوبت مى گذاشتند.(۲۱)
بانوى بزرگوار اسلام، حضرت فاطمه ی زهرا(س)، افزون براینکه قبر حمزه را تعمیر مى کرد، دو یا سه روز یک بار و روزهای جمعه به زیارت قبر حمزه شهید مى رفت و بر سر مزار او عزادارى مى کرد.(۲۲)
امام باقر(ع) فرمود: «فاطمه(س) هر صبح شنبه به سوى قبور شهدا مى رفت و بر سر قبر حمزه حاضر مى شد و براى او رحمت و مغفرت طلب مى کرد».(۲۳)
مزار حمزه، کانون معرفت و میعادگاه کسانى بود که مى خواستند با خون شهدا پیمان ببندند و وفادارى خود را به پیامبر(ص) و اسلام ابراز کنند. پیامبر همچنین به زیارت قبر حمزه سفارش کرده و فرموده است: مَنْ زارنى ولَم یَزُرْ عمّى حمزه فقد جفانى؛(۲۴) «کسى که مرا زیارت کند، ولى عمویم حمزه را زیارت نکند، بر من جفا کرده است».
آورده اند که تسبیح فاطمه ی زهرا(س)، از نخ هاى پشمى بافته شده اى بود که به شمار تکبیرها، بر آن گره زده شده بود. آن حضرت، آنها را با دست مى گرداند و تکبیر و تسبیح مى گفت. پس از شهادت حمزه بن عبدالمطلب، فاطمه(س) از تربت او (خاک قبرش) تسبیح ساخت و با آن ذکر مى گفت. مردم نیز در این کار به آن حضرت تأسى کردند.
اما زمانى که امام حسین(ع) به شهادت رسید، این کار با تربت آن حضرت انجام شد و مردم نیز از این تربت استفاده کردند؛ زیرا بهتر بود و مزیت هاى بیشترى داشت.(۲۵)

حمزه سیدالشهدا از دیدگاه امام على(ع)

پس از آنکه حمزه مسلمان شد، بعد از برادرش، ابوطالب، یگانه حامى اسلام بود. مشرکان مکه از او بیم داشتند و دامنه ی آزار خود را تا اندازه اى محدود کردند.
حمزه از دلدادگان واقعى اسلام و پیامبر بود و در همه ی لحظه ها، جانانه از حریم اسلام حمایت کرد. حتى اگر زنده مى ماند، در تحکیم ولایت امیرمؤمنان امام على(ع) و دفاع از او، نقش مؤثرترى ایفا مى کرد. چنان که امام على(ع) در روزگارى که خلافت غصب شده بود، پیوسته مى فرمود: والله لو کان حمزه ی و جعفر حیین ما طمع فیها ابوبکر؛ «به خدا سوگند، اگر حمزه و جعفر زنده بودند، ابوبکر به خلافت طمع نمى کرد».(۲۶)
سدیر صدفى مى گوید:
نزد امام صادق(ع) بودیم. از وضع و حال مردم پس از رسول خدا(ص) و کم اعتنایی آنان به امام على(ع) سخن به میان آمد. مردى به امام عرض کرد: «پس درآن هنگام، شکوه و عزت و بسیارى بنى هاشم چه شد؟ افرادشان کجا بودند که از وى حمایت کنند؟»
حضرت فرمود: «از بنى هاشم کسى باقى نمانده بود، و جعفر و حمزه نیز در آن زمان از دنیا رفته بودند. با علی(ع)، عباس و عقیل باقى مانده بودند. به خدا سوگند، اگر حمزه و جعفر بودند، آنان به هدف و مقصودشان نمى رسیدند».(۲۷)
هنگامى که بیعت عمروعاص را با معاویه در مصر به امام على(ع) گزارش دادند، آن جناب به یاد حمزه و جعفر افتاد و اشعارى انشا فرمود، که ازجمله ی آنها این سه مصراع است: لو عندى یابن حرب جعفرا، او حمزه القوم الهمام الازهرا، رات قریش نحم لیل ظهرا؛ «اى فرزند حرب (معاویه)! اگر جعفر و حمزه بزرگوار و با آن شخصیت تابناک نزد من بودند، قریشیان درخشش ستاره ی شب را مى دیدند» (کنایه از اینکه درمیان تاریکى هاى جهل، نور هدایت خلیفه ی واقعى را جسته، دشمنان را منکوب مى کردند).
روزى فردى یهودى نزد امام على(ع) به معجزه هاى پیامبران، پیروزى شان در پشت سر نهادن سختى ها و گرفتاری ها، صبر و طاقتشان هنگام روی آوردن بلاها، پایدارى شان دربرابر انواع مصائب و بى وفایى امتها و… اشاره کرد و از حضرت خواست مانند آنها را درباره ی پیامبر اسلام(ص) بیان کند. امام على(ع) فرمود:
… سخن همان است که گفتى. اما به ابراهیم(ع)، پس از بر خاک نهادن فرزندش براى قربانی، فدایى اعطا شد؛ درحالى که بر محمد(ص)، مصیبتى دردناک تر از این فرود آمد. آن زمان که در پایان جنگ احد بر سر پیکر بى جان حمزه، آن شیر خدا و شیر رسولش و یاور دین خدا که جدایى شان همچون جدایى بین روح و جسم بود، ایستاد. اما نه اشکى ریخت و نه سوز درونش را آشکار ساخت. حتى به مقام و منزلت حمزه در قلب خود و خاندانش ننگریست، تا خداى خود را همه حال در نهایت صبر و تسلیم راضى کند.
و پس از آن، چنین فرمود: «اگر صفیه، خواهر حمزه غمگین نمى شد، جسدش را در بیابان رها مى کردم تا در قیامت از شکم حیوانات درنده و مرغان شکارى محشور شود، و اگر این امر پس از من سنت نمى شد، به یقین آن را انجام مى دادم».(۲۸)

حمزه سیدالشهدا در احادیث معصومان(ع)

امیرمؤمنان(ع) در بستر شهادت و پس از وصیت خود به امام حسن مجتبى(ع) مبنى بر چگونگى غسل و خاک سپارى اش، در لحظه هاى واپسین، چنان چشم مى گشاید که گویا هیچ اثرى از بیمارى در وجود مبارکش نیست و آن گاه چنین مى فرماید: «این رسول خدا(ص) است و عمویم حمزه و برادرم جعفر که همراه دیگر یاران پیامبر چنین ندایم مى دهند: بشتاب و قدم در جمع ما بگذار که بسیار مشتاق دیدارت هستیم».(۲۹)
هنگامى که آثار سم در بدن مبارک امام حسن مجتبى(ع) آشکار شد، آن حضرت فرمود:
«ما از خداییم و به سوى او بازمى گردیم. سپاس و ستایش خداوندى که دیدار محمد، سید پیامبران، پدرم سید اوصیا، مادرم سیده ی زنان دو عالم، عمویم جعفر طیار و حمزه سید شهیدان را نصیبم فرمود».
در این زمان امام حسین(ع) وارد شد و فرمود: «اى برادر، حالت را چگونه مى بینى؟»
فرمود: «در واپسین روز از دنیا و نخستین روز از آخرت تنها نگرانى ام دورى از تو و خواهرم است و سپاسگزارم از محبتى که خداوند به من فرموده؛ زیرا به زودى رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان، فاطمه، جعفر و حمزه را دیدار مى کنم».(۳۰)
امام سجاد(ع) به عبیدالله پسر عباس بن على(ع) نظر افکند و دیدگانش اشک بار شد و فرمود: «هیچ روزى سخت تر از روز احد براى رسول خدا(ص) نبود که عمویش حمزه بن عبدالمطلب، شیر خدا و شیر رسولش کشته شد. پس از آن روز جنگ موته بود که پسرعمویش جعفربن ابى طالب را کشتند، و البته هیچ روزى همچون روز عاشوراى حسین(ع) نیست».(۳۱)
باز از امام سجاد(ع) نقل شده که فرمود: «تعصب هیچ کس به جز تعصب حمزه بن عبدالمطلب مستوجب بهشت نمى شود».(۳۲)
زینب کبرى(س) پس از شهادت امام حسین(ع)، آن زمان که کاروان اسرا را از کنار گودال قتلگاه مى گذراندند، با دلى سوخته فریاد برآورد: «اى محمد، ای جد بزرگوارم، این حسین توست که در خون خود غلتیده و این گونه بر زمین افتاده است؛ درحالى که بندبند استخوان هایش از هم گسسته و دخترانش را به اسیرى مى برند. من نزد خداوند و محمد مصطفى(ص) و على مرتضى و فاطمه ی زهرا و حمزه سیدالشهدا، از این همه ستم شکایت مى کنم».(۳۳)

مباهات و افتخار ائمه ی اطهار(ع) به حمزه سیدالشهدا

۱٫ امام على(ع) در اثبات برترى خود در جلسه ی شورا، خطاب به اعضاى آن فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم، آیا میان شما کسى به جز من هست که عمویش سیدالشهدا (حمزه) باشد؟» گفتند: «به خدا سوگند، نه».(۳۴)
۲٫ معاویه براى امیر مؤمنان على(ع) نامه اى نوشت و در آن، افتخارهاى خود را یادآور شد.
امام على(ع) پس ازاینکه فرمود: «آیا پسر هند جگرخوار بر من فخر مى فروشد»، به عبیدالله بن ابى رافع گفت در پاسخ او چنین بنویسد: «محمد، فرستاده ی خدا برادر من است و ما از یک اصل و ریشه ایم. حمزه سیدالشهدا عموى من است. جعفر، آن که هر صبح و شام با ملایکه پرواز مى کند، برادر من است. دختر محمد که گوشت و خونمان به هم آمیخته است، همسر و هم نشین من است و نوادگان احمد فرزندان من اند و هیچ کس بهره اى چنین ندارد».(۳۵)
امام على(ع) پس از جنگ جمل، در نامه اى افزون بر افشاى ادعاهاى دروغین معاویه، به نامه ی وی این گونه پاسخ داد:(۳۶)
پس از یاد خدا و درود! نامه ی شما رسید که در آن نوشتید خداوند، محمد را براى دینش برگزید و با یارانش او را تأیید کرد. راستى، روزگار چه چیزهاى شگفتى از تو بر ما آشکار کرده است. تو مى خواهى ما را از آنچه خداوند به ما عنایت فرمود، آگاه کنى و از نعمت وجود پیامبر، باخبرمان سازى؟ داستان تو داستان کسى را ماند که خرما به سرزمین پرخرماى «هجر» بَرد یا استاد خود را به مسابقه دعوت کند! و پنداشتى که برترین انسان ها در اسلام فلان کس و فلان شخص است؟(۳۷)
چیزى را یاد آورده اى که اگر اثبات شود، به تو هیچ ارتباطى ندارد و اگر دروغ نیز باشد به تو مربوط نمى شود. تو را با انسان هاى برتر و غیربرتر، سیاست مدار و غیرسیاست مدار چه کار است؟ اسیران آزادشده(۳۸) و فرزندانشان را چه رسد به تشخیص امتیازات میان مهاجران نخستین و ترتیب درجات، شناسایى منزلت و مقام آنان؟ هرگز! خود را در چیزى قرار مى دهى که از آن بیگانه اى. حال کار به اینجا کشید که محکوم، حاکم باشد؟
اى مرد! چرا بر سر جایت نمى نشینى، و کوتاهى کردن هایت را به یاد نمى آورى، و به منزلت عقب مانده ات بازنمى گردى؟ برترى ضعیفان و پیروزى پیروزمندان در اسلام به تو چه ارتباطى دارد؟ تو همواره در بیابانِ گمراهى، سرگردان و از راه راست روى گردانى!
آنچه مى گویم براى آگاهاندن تو نیست، بلکه براى یادآورى نعمت هاى خدا مى گویم. آیا نمى بینى جمعى از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند و هرکدام فضیلتى داشتند؟
آن گاه که شهید ما، حمزه، شربت شهادت نوشید، او را سیدالشهدا خواندند و پیامبر در نماز بر پیکرش به جاى پنج تکبیر، هفتاد تکبیر گفت؟
آیا نمى بینى؟ گروهى که دستشان در جهاد قطع شد و هرکدام فضیلتی داشتند، اما چون بر یکى از ما ضربتى وارد شد و دستش قطع گردید، طیارش خواندند(۳۹) که با دو بال در آسمان بهشت پرواز مى کند؟ و اگر خدا نهى نمى فرمود که مرد، خود را بستاید، فضایل فراوانى را برمى شمردم که دل هاى آگاه مؤمنان آن را مى شناسد و گوش هاى شنوندگان با آن آشناست.
معاویه! از این ادعاها دست بردار که تیرت به خطا رفته است. همانا ما دست پرورده و ساخته ی پروردگار خویشیم و مردم تربیت شدگان و پرورده هاى مایند. اینکه با شما طرح خویشاوندى ریختم- ما از طایفه ی شما همسر گرفتیم و شما از طایفه ی ما همسر برگزیدید و برابر شما رفتار کردیم- عزت گذشته و فضیلت پیشین را از ما بازنمى دارد.
شما چگونه با ما برابرید، درحالى که پیامبر از ماست و دروغ گوى رسوا از شما.(۴۰) حمزه شیر خدا (اسدالله) از ماست و ابوسفیان (اسدالاحلاف) از شما. دو سید جوانان اهل بهشت از ما، و کودکان در آتش افکنده شده از شما.(۴۱) بهترین زنان جهان(۴۲) از ما، و زن هیزم کش دوزخیان(۴۳) از شما…».(۴۴)
امام حسن مجتبی(ع) خطاب به معاویه و گروهى از اطرافیانش فرمود: «تو را سرزنش نمى کنم از اینکه به پدرم، على(ع)، ناسزا بگویى؛ زیرا او در یک مبارزه ی تن به تن برادرت را کشت و در کشتن جدت نیز با حمزه همراهى کرد تا اینکه خداوند آن دو را به دست این دو روانه ی آتش دوزخ ساخت و عذاب دردناک را به ایشان چشاند».(۴۵)
امام حسین(ع) در روز عاشورا به لشکر عمر سعد فرمود: «شما را به خدا سوگند، آیا مرا مى شناسید؟» گفتند: «آرى، تو پسر دختر رسول خدایى!» حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم، آیا مى دانید جد من فرستاده ی پروردگار است؟ شما را به خدا سوگند مى دهم، آیا مى دانید مادرم، فاطمه، دختر محمد است؟ شما را به خدا سوگند، آیا مى دانید که حمزه سیدالشهدا عموى من است؟»
در جای دیگر، به لشکریان ابن زیاد فرمود:
… نسب مرا بگویید و بنگرید که من کیستم. آن گاه به درون خود بازگردید و بر او خشم گرفته، ملامتش کنید که آیا کشتن و نادیده گرفتن حرمت مرا جایز مى داند؟
آیا من فرزند پیامبر شما و فرزند جانشین و پسرعمویش نیستم که نخستین ایمان آورنده و تصدیق کننده ی رسول خدا(ص) بود؟
آیا حمزه سیدالشهدا عموى پدر من نیست؟
آیا جعفر طیار که با دو بال در بهشت پرواز مى کند، عموى من نیست؟(۴۶)

زیارتنامه ی حضرت حمزه سیدالشهدا

السَّلامُ عَلیْک یا عَمَّ رَسُولِ الله وَخَیْرَ الشُّهداءِ؛ «سلام بر تو، ای عموی رسول خدا(ص)، درود بر تو اى برترین شهیدان».
السَّلامُ عَلیْک یا اَسَدَ اللهِ وَاَسَدَ رَسُولِه؛ «سلام بر تو ای شیر خدا و شیر پیامبرش».
اَشهَدُ اَنَّک قَدْ جاهَدتَ فی اللهِ حَقَّ جهادِه وَنَصَحْتَ لِلّهِ وَلِرَسُولِه؛ «گواهى مى دهم که تو در راه خدا جهاد کردى؛ آن گونه که حق جهاد بود و خیرخواهى کردى براى خدا و رسولش».
وَجُدتَ بِنَفْسِک وَطَلَبْتَ ما عَنْدَاللهِ وَرَغِبْتَ فِیما وَعَدَاللهِ؛ «تو فداکارى و ازخودگذشتگى کردى و آنچه نزد خدا بود خواستى و به آنچه نزد اوست رغبت نشان دادى».
دراین هنگام، باید روى به قبله ایستاد و دو رکعت نماز زیارت خواند. سپس به قبر نزدیک شد و گفت:
اللّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَاهل بیتهِ؛ «پروردگارا بر محمد و اهل بیت او درود بفرست».
اللّهمَّ اِنّی تَعَرَّضْتُ لِرَحْمَتِک بِلُزُومِی لِقَبْرِ عَمِّ نَبِیِّک(ص)، لِیُجِیرَنِی مِنْ نِقْمَتِ فِی یَوْمٍ تَکثُرُ فِیهِ الأصْواتُ وَتَشْغَلُ کلُّ نَفْسٍ بِما قَدَّمَتْ وَتُجَادِلُ عَنْ نَفْسِها؛ «پروردگارا! من با پیوستن به قبر عموى پیامبرت به رحمت تو چنگ زدم. تا اینکه پناهم دهد، از رنج و سختى و عذاب آن روزی که فریادها بسیار است و هرکس به خود و آنچه پیش فرستاده سرگرم بوده، با خود در ستیز است».
فَإنْ تَرْحَمْنِی الْیَوْمَ فَلا خَوفٌ عَلَیَّ وَلا حُزْنٌ؛ «پس اگر امروز بر من ترحم کنى، نه مى ترسم و نه غمگین خواهم بود».
وَ إن تُعَاقِبْ فَمَولیً لَهُ القُدْرَهُ عَلَی عَبْدِهِ؛ «و اگر کیفرم دهی و مجازاتم کنى، تو مولایى و بر بنده ات قدرت دارى».
وَلا تُخَیِّبْنی بَعْدَ الیَوْمِ وَلاتَصْرِفْنی بِغَیْرِ حاجَتِی؛ «بنابراین، از امروز به بعد ناامیدم نگردان و مرا حاجت روانشده برمگردان».
فَقَد لَصِقْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِیِّک وَتَقَرَّبْتُ بِهِ اِلَیک ابْتِغاءَ مَرْضَاتِک وَرَجآءَ رَحْمَتِک؛ «بدون شک با نزدیک شدن به قبر عموى پیامبرت و نزدیکى به او، در جست وجوى رضاى تو هستم و به رحمت تو امید دارم».
فَتَقَبَّلْ مِنِّی وَعُدْ بَحِلمِک عَلَی جَهْلِی وَ بَرَأْفَتِک عَلَی جَنایهِ نَفْسِی فَقَدْ عَظُمَ جُرْمِی؛ «پس از من بپذیر، و با بردبارى ات از نادانى ام درگذر، و با مهربانى ات از گناهم چشم بپوش؛ زیرا خطا و لغزشم بسیار است».
وَما اَخافُ أنْ تَظْلمَنی ولکنْ أخافُ سُوءَ الحساب فانْظُرْ الْیَومَ تَقَلُّبِی عَلَی قَبرِ عَمِّ نَبِیِّک؛
«البته از اینکه بر من ستم روا دارى نمى ترسم، بلکه از بدحسابى خودم در هراسم. پس امروز دگرگونى حالم را بر قبر عموى پیامبرت بنگر».
فَبِهِما فُکنَّی مِنَ النّارِ وَلاتُخَیِّبْ سَعْیِی وَلا یَهُونَنَّ عَلَیْک ابْتِهالِی وَلاتَحْجُبَنَّ عَنْک صَوتِی وَلا تَقْلِبْنِی بِغَیْرِ حَوائِجی؛ «و به سبب گرامیداشت آن دو بزرگوار، از آتش دوزخم برهان، و در سعى و کوشش نا امیدم مساز. کارى کن که ناله و زارى ام به درگاهت بى مقدار و کم ارزش نباشد. صدایم از تو محجوب نشود، و مرا حاجت روانشده بازنگردان».
یا غِیاثَ کلِّ مَکرُوبٍ وَمَحْزُونٍ وَیا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَلْهُوفِ الْحَیْرانِ الْغَرِیقِ الْمُشرِفِ عَلَی الْهَلَکهِ؛ «اى فریادرس هر گرفتار غم دیده! اى گشایش دهنده ی هر دادخواه سرگردان غریق شده ی مشرف به هلاکت».
فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَانظُرْ اِلَیَّ نَظْرَهً لا اَشقی بَعْدَها اَبَداً وَارْحَمْ تَضَرُّعِی وَعَبْرَتِی وَانْفِرادِی؛ «درود فرست بر محمد و آل محمد و به من بنگر؛ نگریستنى که پس ازآن هرگز شقاوت و بدبختى نباشد و ترحم نما بر زارى ام و اشکم و تنهایى ام».
فَقَدْ رَجَوْتُ رِضاک وَتَحَرَّیْتُ الخَیْرَ الَّذی لایُعْطِیهِ اَحَدٌ سِواک فَلا تَرُدَّ اَمَلِی؛(۴۷) «به یقین که رضا و خشنودى تو را امیدوارم و به خیرى از سوى تو دل بسته ام که جز خودت کسى آن را نمى بخشد. پس آرزویم را برآورده ساز».

=====================

پی نوشت ها :

۱- مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۴۹۴٫ به نقل از تفسیر عیاشی و در المنثور ذیل آیه ی ۱۲۶ سوره نحل.
۲- نحل(۱۶)، ۱۲۶٫
۳- عبد علی بن جمعه حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۹۵، ح۲۶۸٫
۴- سیدمحسن الأمین العاملی، اعیان الشیعه، ج۶ ص۲۴۶٫
۵- همان؛ ابومنصور احمدبن علی بن ابی طالب طبرسی، الإحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۴۶۹، ۴۷۰٫
۶- ابن کثیر الحنبلی، البدایه والنهایه، ج۴، ص۴۲٫
۷- سیدمحسن الأمین العاملی، اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۴۶٫
۸- ابوعبدالله محمدبن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج۱، ص۲۹۰٫
۹- محمدبن جریر الطبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۰۸٫
۱۰- سیدمحسن الأمین العاملی، اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۴۶٫
۱۱- ناقه به معنای شتر ماده، و عضبا نام شتر رسول خدا(ص) بوده است.
۱۲- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۲، ص۲۷۳٫
۱۳- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۱۹، ۳۲۰؛ ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن بابویه القمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۲۰۳، ۲۰۴٫
۱۴- عمادالدین طبری، بشاره المصطفی، ص۱۵۹٫
۱۵- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۰، ص۶۵؛ فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۵۴۷، ۵۴۸٫
۱۶- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۸۱٫
۱۷- عزالدین ابوالحسن علی بن محمدبن الأثیر، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۵، ص۸۳٫
۱۸- ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و…، ج۲، ص۶۹-۷۲٫
۱۹- ابن کثیر الحنبلی، البدایه والنهایه، ج۴، ص۲۵٫
۲۰- ابوعبدالله محمدبن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج۱، ص۳۱۳٫
۲۱- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۶، ص۴۴۲، به نقل از: محمدبن محمدبن نعمان الشیخ المفید، فصول المختاره، ص۱۳۲٫
۲۲- عباس بن محمدبن محمدرضا قمی، سفینه البحار، ج۱، ص۳۳۷٫
۲۳- شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۴۶۵٫
۲۴- عباس بن محمدرضا قمی، سفینه البحار، ج۱، ص۳۳۷؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۱۹۸٫
۲۵- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۸، ص۱۳۳؛ محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح و تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، ج۶، ص۴۵۵٫
۲۶- سیدمحسن الأمین العاملی، اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۴۴؛ عباس بن محمدرضا قمی، سفینه البحار، ج۱، ص۳۳۸٫
۲۷- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۸، ص۲۵۱؛ ابوجعفرمحمدبن یعقوب کلینی، روضه کافی، ص۱۸۹٫ در برخی اسناد، سدیر این روایت را از امام محمدباقر(ع) نقل می کند.
۲۸- ابومنصور احمدبن علی بن ابی طالب طبرسی، الإحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۴۶۹، ۴۷۰٫
۲۹- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۹۲٫
۳۰- همان، ج۴۴، ص۱۴۰٫
۳۱- همان، ج۲۲، ص۲۷۴؛ ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن بابویه القمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص۴۶۲٫
۳۲- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۲، ص۲۸۳؛ ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۴۴۹ و ج۲، ص۳۰۸٫ این گفتار یادآور صحنه ای در کنار کعبه است که حضرت حمزه، در دفاع از رسول خدا(ص) خشمناک شد و در برابر اهانتی که به پیامبر شده بود، سروصورت مشرکان را با شکمبه ی شتر بیالود.
۳۳- علی بن موسی سیدبن طاووس، لهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه ی عباس عزیزی، ص۱۵۰٫
۳۴- ابومنصور احمدبن علی بن ابی طالب طبرسی، الإحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۷۹؛ ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن بابویه القمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۵۵۵٫
۳۵- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۳۱٫
۳۶- به سبب محتوای نیکوی نامه، مناسب دیدیم بخشی از آن را در اینجا بیاوریم.
۳۷- فلان و فلان یعنی ابوبکر و عمر.
۳۸- ابوسفیان و فرزندانش در روز فتح مکه تسلیم شدند، اما پیامبر ایشان را آزاد گذاشت و به آنان فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاء؛ «بروید شما آزادید».
۳۹- جعفربن ابی طالب، برادر امام(ع) که در جنگ موته شهید شد و به جعفر طیار مشهور است.
۴۰- ابوسفیان چون قبایل گوناگون را سوگند می داد تا با رسول خدا(ص) بجنگند او را به تمسخر «شیر سوگندها» نامیدند.
۴۱- وقتی «عقبه»، از سران کینه توز قریش، در جنگ بدر دستگیر شد، هنگام کشته شدن خطاب به پیامبر گفت: «ای محمد، سرپرست فرزندان من چه کسی باشد؟» پیامبر فرمود: «النّار» (آتش جهنم). از آن پس عقبه به صبیه النّار معروف شد.
۴۲- بهترین زنان جهان حضرت زهرا(س) است؛ چنان که در حدیثی مشهور، پیامبر فرمود: انک سیده النساء العالمین.
۴۳- مراد از زن هیزم کش دوزخیان، ام جمیل، خواهر ابوسفیان، زن ابولهب و عمه ی معاویه است که همه ی طلاها و زیورآلات خود را فروخت تا برای آزار پیامبر مصرف شود.
۴۴- سید رضی(ع)، نهج البلاغه، ترجمه ی محمد دشتی، نامه ی ۲۸٫
۴۵- ابومنصور احمدبن علی بن ابی طالب طبرسی، الإحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۳۷٫
۴۶- علی بن موسی سیدبن طاووس لهوف علی قتل الطفوف، ترجمه ی عباس عزیزی، ص۱۲۱-۱۲۳؛ باقر شریف القرشی، حیاه الامام الحسین(ع)، ج۳، ص۱۸۴؛ علی نظری منفرد، قصه ی کربلا، ص۲۶۱؛ سید عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین (سالار کربلا)، ترجمه ی مرتضی فهیم کرمانی، ص۲۵۰٫
۴۷- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۷، ص۲۲۰٫

منبع :سیدنژاد، سیدرضی؛ (۱۳۸۹)، اسوه های جاویدان: سیری در زندگانی اصحاب وفادار پیامبر اکرم(ص)، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

حمزه سیدالشهدا , سیدالشهدا ,حمزه ,حمزه عموی پیامبر ,عموی پیامبر, زیارتنامه ی حضرت حمزه , دیباجی اصفهانی ,استاد دیباجی ,سید دیباجی, دیباج ,آیت الله دیباجی, سید محمد تقی دیباجی, آیت الله دیباجی اصفهانی, مقالات دینی ,زندگی نامه حضرت حمزه, زندگی نامه حمزه,زیارتنامه ی حمزه , زیارتنامه  , دیباجی, حضرت حمزه 

بازدیدها: ۷۷۰

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*